گـُوبـــاره
 

Thursday, April 25, 2024



زنـدگـــی

(غزلی به لهجه ی اصفهانی)


زندگى با منى رفيوجى، چه بد تا مى كـُونِد
آ پِيشی هر کس و ناکس منو رسوا می کـُونِد

اينجا جاش نيس كه بگم، اما به ابوالفرض قسم
خيلی اين دنيا با ما، كاراى بى را مى كـُونِد

روزى صد مرتبه بندی دلى من پاره مى شِد
تا كسى اشاره ای به جنگ و دعوا مى كـُونِد

يُخده اينجاست دلم، يُخده دمِ هشت بهشت
مِثلی يو يو می مونِد، اينجا و اونجا می کـُونِد

تو ولاتى خودمون اينقذه ديپرس نبوديم
كى ميگد سير و سياحت دلتو وا می کـُونِد

هر چی میگم که؛ نِوِرمايند، اوکی*، سخت نگير
رفيوجی بودنی تو دشمنا افشا می کـُونِد

هاليدی نيِس که عامو، صحنه جنگِس که توشی
دِ، کی تو صحنه ی جنگ اين پا و اون پا می کـُونِد

تو می باس مردم اين کشورو آگاه کونی
رفيوجی هر جا می رِد غُلغُله برپا می کـُونِد

چی چی هی می پلکی کشکی و هی غُرمی زنی
نکوند خارجه دارد تو رو اغوا می کـُونِد

وخی دس وردارو پاشناتو بکش کاری بوکون
آدمی بی عُرضه هی امروز و فردا می کـُونِد

وخى تا دير نشدس، آ ديگه نشنم كه بگى
زندگی با منی رفيوجی بد تا می کـُونِد
................................
Never mind, OK *



Post a Comment

Sunday, April 21, 2024


رازگشایی از شیوه ی حمله ی اسرائیل به ایران  


طی ِاین مرحله بی همرهی خضر نکن
ظلمات است، بترس از خطرِ گمـراهی
(حافظ)

انگلیسی ها همیشه ایران را کشوری یکپارچه می خواسته اند. هم از آنرو که ایران بزرگترین کشور در خاورمیانه است و نیز این که سر و کله زدن با یک حکومتِ قدرتمند مرکزی در کشوری مانند ایران را بهتر و آسانتر از گفتگو با سرانِ آل ها و ایل ها و گروه های دینی و قومی و سیاسی می دانند. این سیاست را امریکا نیز پس از جنگِ جهانی دوم پی گرفته است. پس از انقلاب، هنگامی که در پی اشغالِ سفارتخانه امریکا در تهران، گروگان های امریکایی را با چشم های بسته جلوی دوربین های تلویزیون های جهان نمایش داده شدند، سناتوری پرسیده بود که چرا امریکا که بزرگترین ابرقدرت جهان است و توانایی شگفتی در بازآراییِ نقشه جهان دارد و در همه جا بعنوان نیرویی مثبت و نیکو برای گسترش آزادی و آبادی دخالت می کند(!)، اجازه داده است که کشورِ وامانده و جامانده ای مانندِ ایران، در چنان نقطه استراتژیکی از جهان، یکپارچه بماند و امروز با دیپلمات های ما چنین کند؟ چرا کسی ریسک چنین رخدادی را پیش بینی نکرده بود؟. مرادِ آن سناتور این بود که چرا امریکا تاکنون این کشور را از هم نپاشیده و به چند کشورِ کوچکتر بدل نکرده است؟ این پرسش ها، در آن زمان، گفت و نوشت های زیادی را دامن زد، اما بسیاری از کسانی که در این باره ی این چگونگی در رسانه های همگانی گفتند و نوشتند، برآن بودند که ایران همیشه پایگاه سرمایه داری غرب در خاورمیانه خواهد ماند و آنچه بنام انقلاب اسلامی در ایران رویداده است، پدیده ای نابهنگام و زودگذر است و ایران همچنان در آینده، پایگاه بزرگی برای غرب خواهد بود. این نگرش، ریشه در سیاستی داشت که دنباله ی سیاست انگلیس در سده ی گذشته درباره ایران بود. این سیاست، یکپارچه خواستنِ ایران در راستای امنیت خارومیانه و جهان بود. آنان یکبار در سده بیستم میلادی، آذربایجان را از چنگ روس ها در آورده بودند و به ایران بازگردانده بودند.

در دوران نزدیکتر، حتی اوباما هم بر این باور بود که چون ایران بیشترین شمارِ جوانان درس خوانده و نوگرا و نیز نیروی کاری نیمه ماهر در خاورمیانه دارد که بسیاری از آنان هوادار ارزش های امریکایی و خواهانِ سبک زندگی غربی هستند، باید ایران را سرمایه ای دراز مدت دید. چنین بود که او نه تنها هرگز گزینه ی نظامی را جولان نداد، بلکه همواره می کوشید که با نرمخویی، دیالوگی با مردم ایران داشته باشد و با حکومت اسلامی نیز مدارا کند. حتی در دوران ترامپ هم که هوچیگری و پاپیولیسمِ داخلی و خارجی، یورش به ایران و از هم پاشی رژیم کنونی را از امریکا می خواست و نتن یاهو شب و روز به امریکا هشدار می داد که بمب اتمیِ اسلامی در حال ساخته شدن است، پی گیریِ سیاستِ یکپارچه خواهی ایران سبب شد که ترامپ در آخرین لحظه، فرمان حمله به ایران را وارو کند و با این کارِ خود، بسیاری از لابی های پرتوانِ یهودی و عربی را نا امید کند.

شیوه ی رفتارهای سیاسی امریکا و انگلیس در پیوندِ با حمله ی اسراییل به ایران در هفته ی گذشته نیز نشان داد که خوشبختانه سیاست امریکا و انگلیس درباره ی یکپارچه خواهی ایران همچنان پابرجاست. گواهِ این سخن، گونه ی یورش اسراییل به ایران در روز جمعه ی گذشته است. اگر قرار می بود که ایران را در اندک زمانی به هم بریزند، اسراییل پالایشگاه های فعال ایران را بمباران می کرد تا منبع اصلی درآمدِ حکومت، بی درنگ قطع شود و عمله و اکره ی داخلی و خارجیِ رژیم را در اندک زمانی بجان هم بیفتند و آشوبِ بنیان کنی در ایران بپا شود. اما امریکا چنان نکرد و با فشار بر حکومتِ نتن یاهو و همپالکی های دست راستی اش، او را وادار به خویشتنداری کرد.

به گمانِ من، بنیادی ترین پیامی که از پاسخ نظامی اسرائیل به ایران می توان گرفت، این است که امریکا و انگلیس، همچنان ایران را کشوری یکپارچه می خواهند و در راستای این سیاست، حتی با حکومت آخوندهای قشری نیز کنار می آیند و تجزیه ایران را برنمی تابند.



Post a Comment

Saturday, April 20, 2024


خـانمِ زیرِ نقـاب..... 




داشتم دیوانِ ملکوتیِ امام خمینی را می خواندم و در این اندیشه بودم که اکنون که روانکاوی نویسندگان و شاعران از روی آثارشان مُدِ روز شده است، چرا کسی شعر امام را از این زوایه بررسی نکرده است؟ اما هرچه بیشتر خواندم و پیشتر رفتم، ژرفتر دریافتم که این کارِ درباره این شاعر، در این بُرهه از زمان، شدنی نمی توانسته است باشد، زیرا که منظومه های آن امامِ همام گواهی می دهد که سُراینده ی آن ها، رندی وارسته و رها از چنبره غرایز هستی- آلایی چون خشم، کوته نظری، سنگدلی، کین توزی، حرص و آز بوده است. نویسنده و پژوهنده ی روانکاو- به گونه ای که در زبان فارسی در این دو دهه باب شده است – ناگزیر می بود که بنویسد که شاعر در این دیوان، بارها “کودکِ درون” خود را مانندِ کبوترِ چاهی بال و پر داده است و در زیرِ آسمانِ آبیِ (بی تخفیف!؟) به هوا پرّانده است. هم نیز این نکته که شاعر در پرتوِ “شعورِ نبوت” (البته شعورِ امامت درباره این شاعر درست تر است)، برعقده ی اودیپ خود پا گذاشته است و آنرا منکوب کرده است و با ذهنی سرکش و آزاد و آزادی خواه و نارام و عاشق پیشه و بذله گو به سیرِ افاق و انفس پرداخته است. باور نمی کنید؟ پس باید نمونه هایی از شعرهای عاشقانه، عارفانه و فقاهی (فقاهت+فکاهی) امام را با هم مرور کنیم تا دریابید که چه می گویم.۱

عاشقانه:

دست من بر سر زلفین تو بند است امشب
با خبر باش که پایم به کمند است امشب

جان من درخور ِ یک بوسه ای از لعل تو نیست
قدس من! باز بگو بوسه به چند است امشب؟

لعل من برلب ِ چون لعل تو ای مایه ناز
مگسی سوخته، بنشسته به قند است امشب

—–

بوسه زد بادِ بهاری به لب سبزه به ناز
گفت در گوش ِ شقایق، گل نسرین صد راز
بلبل از شاخه گل داد به عشاق پیام
که در آیید به میخانه ی عشاق نواز

——

هیچ دانی که زهجران تو حالم چون شد
جگرم خون و دلم خون و سرشکم خون شد
لب ِ شیرین تو ای می زده، فرهادم کرد
جانم از هردو جهان رسته شد و مجنون شد
تار و پودم به هوا رفت و توانم بگسست
تا به تار سر زلف تو دلم مفتون شد

عارفانه:

با شیخ بگو که راه من باطل خواند
برحق تو لبخند زند باطل مــا
گر سالک او منازلی سیر کند
خود مسلک نیستی بود منزل ما

—–

آنکه دل بگسلد از هردو جهان، درویش است
آنکه دوری کند از این و از آن، درویش است
نیست درویش که دارد کُله درویشی
آنکه نادیده کلاه ِ سر و جان، درویش است
خرقه و خانقه از مذهب رندان دور است
آنکه دوری کند از این و از آن، درویش است

——

فاطی که به دانشکده ره یافته است
الفاظی چند را بهم بافته است
گویی که به یک دو جمله ی طوطی وار
سوداگر ِ ذات پاک نایافته است.

فاطی، بسوی دوست سفر باید کرد
از خویشتن خویش، گذر باید کرد
هر معرفتی که بوی هستی تو داد
دیویست به ره، از آن حذر باید کرد

فقاهی:

قم بدکی نیست از برای محصل
سنگگ نرم و کباب اگر بگذارد
بهر عبادت، حرم مکان شریفی ست

خانم زیر نقاب اگر بگذارد
حوزه علمیه دایر است ولیکن

خانِ فرنگی مآب اگر بگذارد
هیکل بعضی شیوخ، قدس مآب است

عینک با آب و تاب اگر بگذارد
ساعت ده موقع مطالعه ماست

پینکی و چُرت و خواب اگر بگذارد




Post a Comment

Thursday, April 18, 2024


ما به خورشـید، رنگِ خون دادیـم 




باز زيرِ نقاب، خـالی بـود
آن همه کـَرّ و فـَر! خيالی بود

آن تلاوت که می رسيد به گوش
ضرب-آهنــگِ ماستـمالی بـود

هرچه پهپاد و هرچه موشک بود
همه پوشالی، ارتحالی بود

چشم و گوش و دل و دماغ همه
همه کوری، کری و لالی بود

راه ‏ها سوی چاه ‏ها می رفت
باز هر پاسخی سئوالی بود

ما به خورشيد رنگ خون داديم
ورنه خوشرنگ و پرتغالی بود

می درخشيد شاد و می رخشيد
آسـمانش به آن زلالی بـود

باز شـرمنده شد خداوندی
که هوادار اين حوالی بود؟


Post a Comment

Monday, April 15, 2024


پَهپــادهای مـا....... 


،از چه به هم نمی رسند
تـوپ مـن و زمین تو؟
،پَهپــاد بـزرگِ من
گـنبـدِ آهنیـن تو؟

***

،پَهپــاد ، پاسـخی که بـه بیـداد می دهـد
.درسی ست که به دشمن ما یاد می دهد
،اما چـگونه، با که توان گفت، ای دریغ
پَهپــادهای مـا تهشـان باد می دهـد!






Post a Comment

Sunday, April 14, 2024


پُرســش 


بهار،
از بلندای بلوط،
به شِکوِه سرمی جنباند.

فروردین،
خونین و مالین،
از منجلابِ جنگ،
گذر می کند.

دیوار ندبه فرو ریخته است
و مزامیرِ داوود
برآبِ توبه به دریا می رود.

زمین،
زمینه ی خوبی برای زیستن نیست.
اردیبهشت برای چـه می آید؟
برای که؟


 



Post a Comment

Monday, April 08, 2024


حالا وقت این حرف هاست. 


 


نزدیک به نیم سده است که انگار هر روز برای ما ایرانیان، روزی بحرانی ست و هیچ روز و هفته و ماهی، زمانِ مناسبی برای پرداختن به گرفتاری های آنچه "زندگیِ معمولی" پنداشته می شود، نیست. هربار که کسی، سخنی درباره ی هزار و یک موضوع روزمره ای سخنی می گوید و یا چیزی می نویسد، یکی با لهجه ی حق بجانبی می پرسد فلانی: حالا وقت این حرف هاست؟ این پرسش که در حقیقت پاسخی پرسش نماست، پیش پنداره های نادرستی در خود دارد که یکی از آن ها این است که، زندگی معمولی غیر سیاسی ست. دیگر آن که همگان باید مانندِ پرسنده ی آن پرسش، "همیشه در صحنه" و در حالتِ آماده باش در وادی سیاست زدگی باشند! من هربار که چیزی می گویم و یا می نویسم و کسی می پرسد که: آخه، حالا وقتِ این حرفاست؟، در پاسخ می گویم که: بله، به گمانِ من حالا بهترین زمان برای این حرف هاست.

آنان که تاریخ را با دقت و وسواس خوانده اند، یاد آوری کرده اند که کشورِ ایران از زمان یورش مغولان تا کنون هماره شرایطی بحرانی داشته است، اما این چگونگی را افرادِ اندکی در می یافته اند و رصد می کرده اند. اگر این سخن درست باشد، باید گستره ی گفتگو را بازتر از آنچه هست کنیم و از شتابزدگی بپرهیزیم و دنبال پاسخ های آسان نباشیم.



Post a Comment
Free counter and web stats blog counter
seedbox vpn norway