گـُوبـــاره
 

Tuesday, May 10, 2005


گوباره ۲. 


ويرايش ايرانی
ويراستارى هم مانند هر پديده مدرن ديگر در جامعه ما دگرديسه شده است و اكنون مى توان از چيزى بنام " ويرايش ايرانى"، سخن گفت. دگرديسى پديده هاى مدرن در فرهنگ ما از آنروست كه ما نه تنها تعريفهاى درستى از آنها نداريم، بلكه ويژگيهاى اين پديده ها را نيز نمى شناسيم. شگفت آور اين كه مى پنداريم كه نيازى نيز به شناختن نداريم.

چرا؟

شايد چون جامعه ما در بيشترينه تاريخ خود نيازى به ويژه كار نداشته است. در جامعه اى كه همه كم و بيش توانايى انجام هر كارى را دارند، نيازى به ويژه كار نيست. هنگامى كه دلاك مىتواند دندانپزشك، شكسته بند، جادوگر، ختنه گر، آرايشگر و چندين و چند كاره ديگر باشد، ديگر يك كارگى نمى تواند معنايى داشته باشد. ويژه كارى، ويژه جامعه ماشينىست. پيچيدگيهاى چنين جامعه اى نيروى كارايي ماهر و ورزيده مىخواهد. مهارت در جامعه ماشينى يعنى آموختن دقيقِ اوصول و ضوابطى كه در پرتو دستاوردهاى علمى در راستاى كاربردِ دستگاه ماشينى و يا انجام كارى شكل گرفته است. اين گونه مهارت در جامعه ما از هنگام رويارويى ما با فرهنگ غربى پديد آمده است و هنوز آنسان كه بايد، ريشه ندوانده است و پذيرفته نشده است. فرهنگ ما هنوز ٬علامه٬ و "همه فن حريف" پرور است. همه دانا اما نادان، همه كاره اما هيچ كاره. از اينرو ويژه كارى در جامعه ما جنبه تشريفاتى دارد و نه نياز.

ويراستارى در كشور ما يكى از اين كارهاى تشريفاتىست كه بسيارى از به پيسى افتادگانٍ روزگار بدان روى آورده اند. البته در اينجا سخن از نويسندگان و شاعران و روزنامه نگارانِ اهل تميز و كاردان نيست، بلكه مراد آنانىست كه جهانِ فرهنگ و هنر را جهانى "بلبشو" و بى در و پيكر مى پندارند.

يكى از اين سردبيران محترم كه از همگان انتظار درارد كه او را " استاد" صدا كنند، در جمله اى نوشتارى از من، "گشاد و بست"ِ را به "گشاد و بسط" تغيير داده است و با اين گشاده دستى، نه تنها معناى جمله را از آن گرفته است كه آن را خنده دار كرده است.

ويراستار ديگرى كه به گفته خودش، "سى و اندى سال است كه به اين كار مشغول است." با دستبرد ويراستارانه خود در نوشته اى، سى و اندى خطاى نوشتارى و دستورى بدان افزوده است كه بد نيست به چند تا از آنها اشاره كنم.

1. جمله ناويراسته: ".....دانشي مردى فرهيخته و هنگام شناس"
2. جمله ويراسته شده: "...دانشمندى فرهيخته اما فرصت شناس بود."

در اين جمله، نويسنده هنگام شناسى را به معناى داشتن رفتارها و كردارهاى بجا و هنجارمند به كار برده است، يعنى كه فلانى مى دانست كه، "هر سخن جايي و هر نكته مقامى دارد." از اينرو كارهايش همواره زمانمند و همايند و بابجا بود. زبانهاى ديگر را نمى دانم ولى در زبان انگليسى نيز اين اصطلاح وجود دارد و به آن Sense of occasion مى گويند. نويسند مقاله با اين خيال خوش كه چنين اصطلاح آشكار و برهنه اى نياز به توضيح نمى تواند داشته باشد، آن را براى جناب سردبير محترم فرستاده بود و جناب سردبير نيز به يارى تجربه سى و اندى ساله مطبوعاتى خود، آن دانشى مرد فرهيخته را از قول نويسنده دانشمندى فرصت طلب معرفى كرده است.

2. جناب سردبير همچنين واژه "چاروادار" را كه چند بار در نوشته تكرار شده است را به "چارپادار" تصحيح نموده اند! البته اگر خطا در يك مورد روى مى داد آنگاه مى شد گفت كه اى بسا غلط چاپى ست. اهميت چنين خطايى در اين است كه انگار سردبير محترم و كار كشته ما هر گز در ايران زندگى نكرده است و واژه چاروادار را تاآن زمان نشنيده بوده است.

3. هر جا كه واژه اى فارسى براى ويراستار ناآشنا بوده است، وى بى هيچ درنگى برابر عربى آن را جانشين كرده است. اين چگونگى زمانى شگفت انگيز مى شود كه ايشان هدف از انتشار نشريه خود را "نشر و اشاعه فرهنگ و زبان فارسى" مى داند. آنگاه در ويرايش نوشته كه به معناى پيرايش و آرايش است، عدالت را بجاى دادگرى، حمل و نقل را بجاى ترابرى و خصوصى را بجاى ويژه نهاده است!

از اين مهم مى توان مثنوى هفتاد من كاغذ نوشت اما مى دانم كه نه من وقت نوشتنش را داردم و نه شما وقت و خواندنش را. تنها مى خواهم بگويم كه انگار شوربختانه چنين مى نمايد كه در روزگار ما آنچه كه پديده اى را ايرانى مى كند درهمى و ناكارآمدى و ناهنجارمندى آن است.

چنين مباد.


Post a Comment
Free counter and web stats blog counter
seedbox vpn norway