گـُوبـــاره
 

Thursday, October 25, 2007


ذوق زدگی جهان سومی 



گرفتاری ما با جهان مدرن تنها ناتوانی از درک و دريافت گفتمانهای آن نيست، بل که در خود باختگی تاريخی ما در برابر اين اَبَر رويداد تاريخی و دست و پا زدن ها ی ما در پنهان نگه داری اين خود باختگی نيز هست. بيشتر رفتارها و کردارهای فردی و همگانی ما در روزگار کنونی گويای آن است که ما پيش از آن که به مدنيًت برسيم، از مدرنيت دم می زنيم……

دنبـــاله...


Post a Comment

Monday, October 22, 2007


يــاد تو 



با چه‌ می‌ مانی‌
هنگامی‌ كه‌ می‌ دانی‌
ـ ديگر ـ
كه‌ نمی‌ مانی‌؟

من‌ لب‌ِ چشمه‌ شعر
لبی‌ از يادِ تو تر خواهم‌ داشت‌
من‌ لب‌ِ چشمه‌ شعر
روشن‌ از يادِ توام‌

پشت‌ِ فواره‌ هستی‌
دستی‌
به‌ هوای‌ تو مرا مي‌ راند

آتشی‌، هستی ‌ِ خاموش‌ِ مرا
نرم‌، با يادِ تو مي‌ سوزاند


Post a Comment

Friday, October 19, 2007


در سـراچه اکـنون 


حـوصله آب ديـگه داشـت سـر می رفت
خودشو می ريخت تو پاشوره در می رفت
(فروغ فرخزاد)

گفـت و گو

گفت؛ گاندی و مندلا که هيچ، ما حتی کسی مانند بی نظير بوتو هم نداريم که بيايد و کشور را پر از عدل و داد کند.
شنيد؛ خُب، معلومه که نداريم اگر می داشتيم که ديگر بی نظير نمی بود،.... می شد با نظير بوتو. سپس مکثی کرد و بازگفت؛ البته خودمانيم، چه اسم بی مسمايی. مگر نظيرش را در افغانستان و گرجستان و عراق و اينها نداريم؟

***

باغ وحش انسانی

سال هاست ايران – بی که بسياری از ايرانيان بخواهند – به ورطه کشمکش های جهانی کشيده شده است. کشمکش هايی که نه پشتوانه مردمی دارد و نه هيچ پيوند آشکاری با سود و سرمايه های ملی ايرانيان. هيچ کس نيز بدرستی نمی داند که واتاب آينده اين کلاف درهم بحران های بيهوده چه خواهد بود. آنچه پيداست اين است که هرچه تقاضا برای نفت در جهان بيشتر می شود و اين ماده اهميت استراتژيک بيشتری می يابد، خطر جنگ در منطقه جدی تر می شود و زندگی در سرزمين های نفت خيز دشوارتر می شود و بهداشت روانی همگانی آلوده تر می گردد. اين همه سبب شده است که امروزبسياری از شهرهای بزرگ خاورميانه، باغ وحش های بزرگ انسانی باشد تا شهرهايی که نماد مردم سرزمين هايی باشد که تمدن انسانی از آن ها برخاسته است.

***

چوپان دروغــــگو

روزگاري پسرك چوپاني که هر روز گوسفندان مردم را به چرا می بُرد، بربالای تپه ای در کنار روستا ايستاد و فرياد برآورد که: " گرگ، گرگ، گرگ آمد، گرگ آمد."

شوخی که از پايين تپه می گذشت، سربرداشت و گفت: " اينقدر داد نزن پسره بی سواد. اين داستان رو همه تو کلاس دوم دبستان خوند ه ند. "

***

انـدرز

ساده باشيم
چه در بانک
چه در زير درخت

(سهراب سپهری)


***

رسانه های همگانی

هر بار که به سايت های فرهنگی و سياسی و خبری ايرانی سر می زنم، افسوس می خورم از اين که ما هنوز يک پايگاه اينترنتی بی طرف نداريم که ارگان هيچ جزب و دسته و سازمان و گروهی نباشد. چرا؟ شايد از آنرو که ما هنوز از لاک ذهنيت قبيله ای خود خارج نشده ايم و هماره بايد جهان را از چشم انداز تنگ و تاريک قوم و قبيله و دين و مرام و سازمان خود ببينيم و آن را همه حقيقت بپنداريم.

رسانه های بی طرف و بی سمت و سو به گونه ای که در بسياری از کشورهای غربی يافت می شود، کارشان رسانگی؛ يعنی رساندن خبر و بازتاب های دانشی و بينشی تازه کشوراست. اين رسانه ها در کشورهای آزاد، نهادهای پاسداری از دموکراسی هستند. بسياری از رسانه های فارسی زبان، يا بوق و کرنای تبليغاتی انگ و رنگ های سياسی و يا ابزار سبک کردن کرامت انسانی و کودک انگاری اويند.


Post a Comment

Wednesday, October 17, 2007



از آنسوی آب می آيد
در واژگانی از نسيم و نوازش
سلام اش،
بوی خوش آشنايی
پيام اش،
سرسبزتر از بهار

روشن می شوم
و رودباران کوهساران جانم
از خاطره و خيال لبريز می شوند


دريايی تر از آنی
که تن به تور شعر من در دهی
رويايی تر از آن
که در خواب من بگُنجی


تو آن سوی آب، تشنه
من اين سو
ميان ما،
درياست تشنگی


Post a Comment

Monday, October 15, 2007


چشم انداز 


از ديدگاهی کلان- نگر می توان گفت که تاريخ سده گذشته ايران، داستان ستيز ِ هماره ارباب و رعيت بوده است. در آغاز اين سده، حکومت قاجار که نماد ِ قدرت ارباب ايرانی بود، درگير کشمکش های پيش بينی ناشده ای شد که ريشه در رويارويی ايرانيان با فرهنگ غریی داشت. در اين کشمکش ها، حکومت اربابی با خواسته هاِيی سروکار داشت که از ديدگاه حکومت کفرآميز و بنياد کن پنداشته می شد؛ آزادی و برابری و قانون مداری و هرآنچه در پی نسيم تازه انديشه روشنگری دراروپا شکل گرفته بود. بيهوده نبود که در اواخر دوران قاجار، برخی فرهنگ غربی را نماد راستين ِ "خر ِ دجًال" می خواندند و برآن بودند که ايرانيان بايد با برافراشتن پرچم مشروعيت، در برابر همه خواسته های شيطانی مشروطه خواهان بايستند.

ستيز ميان ارباب و رعيت در دوران شاهان پهلوی که نماد فئودال سرمايه داربود، بنام جنگ کهنه و نو همچنان پی گيری شد. در اين دوران که اربابان جامه ديگر کرده بودند و از "ترقی" و "نوسازی" و "پيشرفت" و "ايران نوين" سخن می گفتند، برآن بودند تا رعيت را در راستای استوارسازی جايگاه اجتماعی خود بروانند. رعيت نيز با اشاره به گفتمان هايی چون "بدعت در دين خدا"، و " استعمار" و "وابستگی" و برچسب هايی از اين دست، در پی دست يابی به خواسته های فزاينده خود بود. با آن همه، ارباب همچنان فئودالی زمين دار و زمين خوار بود و با آن که کت و شلواری و امروزی نما شده بود، اما کوچک ترين آشنايی با آداب و اخلاق سرمايه داری و پيش نيازهای آن نداشت.


روند اين جنگ تاريخی در انقلاب گذشته رعيت را به حکومت رساند و اکنون فرزندان روستازاده کشاورزان ديروزی خارهايی آزارنده در چشم اربابان و ارباب زدادگان ديروزی ست. البته اين رويداد را نمی توان پايان تاريخ خواند و حکايت همچنان باقی خواهد ماند.

اين همه را نوشتم با برسم به نکته اساسی اين يادداشت و آن اين که به گمان من بيشتر کشمکش های سياسی ما در سده گذشته، ناشی از ستيز ميان ارباب و رعيت در پرتو رويدادهای جهانی بوده است و کمتر پيوندی با بنا نهادن نهادهای سياسی و اجتماعی مدرن داشته است. هنوز اساسی ترين نياز سرزمين ما همانی ست که در دوران ناصرالدين شاه قاجار بوده است و آن همانا " حکومت قانون" است که همواره در سده گذشته خواسته همگان بوده است.


Post a Comment

Monday, October 08, 2007


روان گردانی و رمه پروری 


هدف هر دين و آئينی کوک کردن ذهن انسان در راستای برنامه های آن دين و آئين است. اين چگونگی از راه ربودن ذهن انسان و بازسازی و بازپردازی آن روی می دهد و چنان ماهرانه و چابک شکل می گيرد که بسی بيش از بسياری از مردم هماره از آن نااگاه می مانند.

رُبايش ذهن راه های چندی دارد که بهترين آن ها را برمی شماريم. يکی از اين راه ها "روان-گردانی" است. ساختار ذهن انسان چنان است که هنگامی که آرام است، رام است. آرامی و رامی حتا اگر ساختگی و کارگردانی شده و آنی نيز باشد، باز در پيشنهاد پذيری انسان موثر است. اين چگونگی اساس کار هيپنوتراپی ست که در آن تراپيست، انسان را با آرام کردن، آماده پذيرا شدن پيشنهادهای خود می کند. انسان آرام، انسانی رام و آسيب پذير و پيشنهاد گيراست. دينکاران اين ويژگی ذهنی انسان را از دير بار شناخنه اند و از آن در رمه پروری پيروان خود بهره می جويند.

اگر چه روان- گردانی گفتمانی بسيار تکنيکی و ژرف و پيچيده می نمايد، اما کار بسيار ساده ای ست که در برنامه های دينی و آمورشی و هنری کاربردی روزمره دارد. نخست بايد فرد را برای زمانی دور و دراز کسل و خسته و آزرده کرد، آنسان که به مرز خواب و بيداری رسد و سپس با تلنگری ناگهانی وی را برانگيخت و با کوبه هايی پی در پی کودک بازيگوش درون او را برافشاند و به هلهله و پايگوبی واداشت. اين همان کاري ست که در نيايشگاه ها با خواندن مزامير و وردها و دعاهای بی معنا و دور و دراز و کسل کننده می کنند و پس از آن ارزش های بنيادی دينی را در نهاد نوباوگان می کارند (2 ) و در بزرگسالان به استوار کردن آن می پردازند. اين چگونگی را در موسيقی ايرانی نيز می توان ديد. نخست خواننده با آهنگی سوزناک و بيمارگونه، غزلی بلند را در دستگاهی حزن انگيز می خواند و سپس با تصنيفی شاد و دل انگيز، شنونده را يکه خور می کند و از خواب می جهاند و به پايگوبی وامی دارد. شايد اين چگونگی امروز کارکرد خود را از دست داده باشد اما بايد به ياد داشت که اين موسيقی – مانند موسيقی همه سرزمين ها - در گذشته رسانه ای درباری بوده است و در خدمت شاهان و هدف های درباری آنان بوده است.

روان گردانی با دستبرد در حالت روانی فرد و فرسايش و کاهش آرامش و آسايش وی و سپس شنگاندن ناگهانی ذهن انسان را با همه حس های پنجگانه می توان کرد. چله نشينی و ارتياض و روزه داری و احيا، همه نمونه هايی از اين ترفند روانی ست. چله نشين با محروم کردن خود از ديدنی ها و شنيدنی ها و کشيدنی ها و چشيدنی ها و هرآنچه که با حس های پنجگانه انسان سروکار دارد، به روانکاهی خود می پردازد و سپس با ترک ناگهانی جايگاه خود و چراندن حس های پنجگانه به شادی و آرمشی بيش از پيش از چله نشينی می رسد.

دگرگونه زيستن به گونه ای که يکی يا چند حس از حس های پنجگانه را برای چندی از کار بازدارد، دستکاری در فِيزيولوژی انسا ن است که واتابی در ساختار روانی انسان دارد. برای نمونه، روزه دار با خود داری از خوردن و آشاميدن نياز ِ خود به خوراک و نوشاک را افزايش می دهد و و با اين افزايش، از آرامش خود می کاهد. اين چگونگی در هنگام بازکردن روزه، طعم و مزه و بوی خوردنی ها و آشاميدنی ها را پرنما می کند و از آنها سمفونی دلنوازی می سازد که روزه دار با درگيری در آنها برای فرونشاندن گرسنگی و تشنگی خود، تجربه ای دلنشين می کند و آن را به حساب "روحانی"، بودن روزه داری می گذارد. در حقيقت اين تجربه روحانی، چيزی فراتر از پاداش برآوردن نياز ِ طبيعی انسان نيست. نيازی که با يک روز گرسنگی و تشنگی پديد می آيد.

همه رفتارها و کردارهايی که ريشه در روان گردانی انسان دارند، تجربه هايی را در وی پديد می آورند که انسان ناتوان از گزارش زبانی آن هاست. چنين است که اين تجربه ها گهگاه، روحانی، ملکوتی و آسمانی پنداشته می شود.


روان گردانی و وادار كردن غير مستقيم جانوری به كاری باافسونگری و شيفتن، يكی از ابزارهای ستيزِ همارهِ زيستاران با يكديگر برای بهره وری بيشتر از فرآورده های طبيعت است كه بيشتر كاربردی درون ـ نژادی دارد. پرنده ای كه با آواز خوش خود، دل از جفت خويش می برد و كام از وی می ستاند: موری كه با پراكندن افسونبويي، لشكری از موران را به كار وا می دارد؛ گُلی كه با رنگی چشم گير و ژرف و افسونبار، پروانه ها را بسوی خود می كشاند و به گرده افشانی می گمارد؛ ماری كه با خيره شدن در چشمِ پرنده اي، آن را خواب ميكند و می بلعد؛ مادينه ميمونی كه با نمايش نشيمنگاه خود به ميمونهای نر،آنها را شيفته خويش می سازد و مُجاب می كند؛ گياهی كه با خارهای خود جانوران را از دست زدن باز می دارد؛ تاری كه مگس را در تورِ می اندازد؛ زنبوری كه با رقصِ خود به لانه زنبوران ديگر راه می يابد و.....، بر و دوشی كه دل و دينی می بَرَد، همه نمونه هايی از روان گردانی و افسونگری گياهان و جانوران است. چنين است كه " زيرِ شمشيرِ غم اش رقص كنان" می رود.


Post a Comment
Free counter and web stats blog counter
seedbox vpn norway