گـُوبـــاره
 

Sunday, November 29, 2009


واتاب‎ ‎ 


چندی‏ست که برخی به اسلام "پيله" کرده‏اند و مبارزه‎ ‎را در بد و بيراه گفتن به ‏اسلام و مسلمانی يافته‏اند. اين کار ‏می‏تواند برای آنان‎ ‎که دل ِ پُری از حکومت ايران دارند، دلگشا باشد، اما بازتاب ديگری درپی نخواهد‎ ‎داشت. البته ‏اين کار پيش از انقلاب می‏توانست بهنگام و سودمند باشد اما امروز نيم‎ ‎سده‏ای دير شده‏است. مگر حکومتيان ‏نگفته‏اند که "برای حفظ نظام اگر لازم باشد از‎ ‎اصول دين هم می‏توان و بايد گذشت." پس اگر چنين باشد، اين گونه ‏زجزخوانی برای چيست‎ ‎و يا برای کيست؟‎

يکی از گرفتاری‏‏های بزرگ کشورهای پيرامونی اين است که‎ ‎درآن‏ها گاه گرفتاری‏های خصوصی زورمندان ‏همگانی می‏شود و گرفتاری‏های همگانی،‎ ‎خصوصی. نمونه؟ پسر قذافی را در سوئيس برای آزاد دادن کلفت‏اش به ‏دادگاه می‏برند‎ (‎خصوصی). قذافی در رسانه‏های همگانی جهان به بدوبيراه گفتن به دولت سوئيس‎ ‎می‎‏پردازد و ‏آرزو می‏کند که بمب اتمی می‏داشت تا آن را بی‏درنگ بسوی سوئيس پرتاب‎ ‎کند (همگانی). کسی از احمدی‏نژاد ‏انتقاد می‏کند (خصوصی). او را به دادگاه می‏کشند و‎ ‎با زدن برچسب جاسوس انگليس و دشمن ملت به زندان ‏می‏‏اندازند (همگانی). نويسنده‏ای‎ ‎پرتاب می‏شود به گوشه‏ بی رسانه ِ تنهايی و گمنامی پناهندگی (خصوصی). برای ‏گريز از‎ ‎تنهايی و بی رسانگی، نهضتی برای " زنده کردن صنعت کشک سابی" راه می‏اندازد و اين‎ ‎صنعت را ‏تنها راه نجات ايران می‏خواند و با بوق و کرنا شب و روز، جا و بيجا به‎ "‎اشاعه" آن می‏پردازد (همگانی). به ‏گمان من اين پيله کردن به اسلام و يا برپايی‎ ‎جنبش‏های "غلط انداز" را از اين چشم‏انداز بايد نگريست. بند کردن ‏به موضوعی که‎ ‎می‏توان با آن معرکه‏ای برپا کرد و خودی نشان داد. همين و بس‎.

شوربختانه‎ ‎زندگی ايِرانيان برونمرزی در کشورهای آزاد در سی سال گذشته دستاورد چشم‏گيری در‎ ‎راستای ‏نزديک کردن ما به دموکراسی نداشته‏است. چرا؟ پرداختن به اين پرسش را به‎ ‎زمانی ديگر وا می‏گذاريم‎.‎


Post a Comment

Tuesday, November 24, 2009


خاستگاه گــونه ها 


يکصد و پنجاه سال پيش در چنين روزی نخستين و پُربازتاب‏ترين کتاب چارلز رابرت داروين، بنام "خاستگاه گونه ‏ها" در لندن منتشر شد. انتشارِ اين کتاب، آنسان كه پيش بيني شده بود جنجالِ فراواني در پی داشت. برخي، پنداره جهان خودرو و بي راهبر را سهمناك ترين خطاي انديشه بشر دانستند و گروهي جانور پنداري انسان را با زهرخندِ تمسخر نكوهيدند. از آن روزگار تا کنون، داروين و داروينيسم، سوژهِ پسنديده اي براي بسياری از طنزآوران و كاريكاتوريست ها بوده است. شماره هاي آن زمانِ مجله پانچ (Punch) كه از ديرپاترين و جا افتاده ترين نشرياتِ طنز در انگلستان بود……

دنبـــــاله....


Post a Comment

Saturday, November 21, 2009


احمـــدی نـژاد 


من ريشه‏های ارزشی زبان احمدی نژاد را در اين چگونگی می‏بينم. زبان سنت گرای ستيزنده‏ای که در برابر دشمنی که شناختی از او ندارد، زخمی و زبون افتاده است و تيری جز زخم زبان برای پرتاب بسوی دشمن ندارد. پس شگفت نيست که زبان چنين کسی، تلخ و گزنده و دشنام‏آلود و ديوانه‏ وار باشد. زبان آنانی که در چنبر اين چگونگی گرفتاری می‏‏شوند، آبشار واژگانی خشم‏آلود و خونخواه و کين‏توزانه است که هدفی جزخنک کردن دل گوينده ندارد. او خود نيز از بيهودگی سخنان خود آگاه است، اما ناگزير از.......

دنبـــــاله....


Post a Comment

Tuesday, November 10, 2009


روان گـردانی و فرمانروايی 


1. بيــم و امـيد

ذهن انسان درگير بيم و اميد هماره است. بيم از رويدادهای ناگوار و ناخواسته و ناگهانی و اميد به روزها و شب‎هايی بهتر و آرمانی. انسان تنها جانوری‏‏ست که با بيم و اميد می‏زيد و هرگز نمی‏تواند با يکی، بی ديگری زندگی خود را پی‏گيرد. اگرچه آرزوی ديرينه انسان اين بوده است که روزی جهان را چنان آرام و رام کند که همه چيزش پيش بينی پذير و دلخواه باشد. اما بدبختانه اين خواهش با ذات زندگی انسان جور در نمی‏آيد. پيشينيان بسيار زود اين نکته را در يافته‏اند و آرزوی جهانی دلخواه را به فردايی افسانه‏ای واگذارده‏اند. فردايی که انسان در فردوس آن هرچه بخواهد فراهم می‏شود و با پای خود بکام انسان اندر می‏شود.

حقيقت اين است که زندگی بی اميد به افسردگی و خودکشی کشيده می‏شود و انسان بی‏باک و بی‏بيم،ديری نمی‏‏پايد. ‏البته انسان زندگی سراسر اميد و دلگرمی و شادمانی را دوست می‏دارد و از هراس و بيمناکی و ترس از رويدادهای ناگوار آينده گريزان است. اين چگونگی سبب شده است تا در گذر تاريخ بسياری از حکومت‏ها، دين‏ها و ايدئولوژی‏ها بيم و اميد را دستمايه بازار خود کنند و انسان را در چنبر ارزش‏های خويش بيندازند. هر فرد در جهان تنها يک بار می‏ زيد و اين زندگی همه سرمايه اوست. اين سرمايه با تيک تاک ساعت در گذر است و رو به نابودی دارد. تيک تاک ساعت، صدای گام‏های مرگ بسوی ماست يا صدای گامهای ما بسوی مرگ؛ سفری ناخواسته و بی فردا. پس زمان، ارزشمندترين گوهری‏ست که انسان دارد. حکومت‏‏ها، دين‏ها و ايدئولوژی‏ها دزدان اين گوهرند.

پيش‏تر گفتيم که انسان چون ديگر جانوران، خودکامه و خويشتنخواه است. اين گرايش ذاتی انسان را آموزه‏های فرهنگی دگرگون می‏کنند و از خودکامه‏ای درنده خو، زينده‏ای مهربان و آشتی‏جو می‏‏سازند. خودکامگی انسان سبب می‏شود که او هرجا زمينه فراهم شود و واهمه‏ای در کار نباشد، ديگران را به بيگاری بکشد. تاريخ درازدامن انسان گواه اين گرايش است. اين چگونگی با دست يازی به دين و اخلاق و آداب و زور شکل می‏گيرد و با افزايش و کاهش ِ بيم و اميد در ذهن مردم‏ پی‏گيری می‏شود. دين‏بازان با اميد رستگاری و بيم دوزخ و خشم خدا، از مردم در راستای هدف‏ها و برنامه‏های خود کار می‏کشند و ‏حاکمان مردم را به اميد فردايی بهتر کاری و کوشا می کنند و از تهيدستی و بی‏آبرويی و بی‏چارگی می‏ترسانند. اين پاداش و پادافره چنان در دل ارزش‏‏ها و آموزهای فرهنگی جا می‏گيرد و به ذهن کودکان راه ‏می‏برد که بيشتر مردم را يارای پرسشگری درباره آن‏ها نيست و همگان آن‏ها را طبيعی و درست و بجا می‏پندارند.

هرچه در سرزمينی دسترسی همگانی به سازه‏های زيستی نابرابرتر باشد، اقتصاد و فرهنگ و پيوندهای اجتماعی ناموزن‏تر است و دورويی و نيرنگ و شکلک سازی بيشتر. بهداشت روانی جامعه را با اندازه گيری فاصله ميان حقيقت و تظاهر به آن بايد سنجيد. هرچه دره ميان آنچه هست با آنچه قرار است باشد، پُرپهناتر باشد، جامعه بيمارتر است و مردم آن گرفتارتر. يک نگاه توريستی به جامعه امروز ايران نشان می‏‏دهد که شکل بيرونی رفتارها و کردارهای مردم آن سرزمين هيچ پيوند راستی با جهان درونذهنی و رفتارها و کردارهای خصوصی مردم ندارد. در آنجا مردمی می‏زيند که هنگام بیرون آمدن از خانه‏های خود ماسک‏هايی بصورت می‏زنند که هم خود و هم ديگران از دروغين بودن آن‏ها آگاهند. با آن همه، چون اساس سياست و زمامداری بر دروغ و دورويی استوار است، همگان ناگزير از همراهی با اين تراژدی نکبت بار هستند. پرت نشويم

اگرچه بيم و اميد دو اهرم کارا برای درگير کردن مردم در جامعه و بيگاری کشيدن از آن‏ هاست، بيشتر حکومت‏ها، دين‏ها و ايدئولوژی‏ها با کاربرد گسترده بازتاب‏های روانشناسی بيم و هراس، پايه‏های ماندگاری خود را محکم می‏کنند. نخستين گام اين کار برهم زدن امنيت روانی افراد است.پژوهش‏های زيادی درباره روانشناسی همزيستی نشان داده است که آرامش روانی، باهمی، مهربانی، دوستی و يکدلی می‏آورد. اين ويژگی‏ها با نابرابری اقتصادی جور در نمی‏آيد. آن که خود را استوار و پايدار و شاد و دلگرم می‏‏پندارد، اندک اندک ديگران را نيز همانگونه می‏خواهد. اما کسی که آسايش و امنيت روانی ندارد، تنها بفکر خويش است و همواره به گفته سعدی؛ گليم خويش بدر می‏برد زموج.

دنبـــــاله دارد


Post a Comment
Free counter and web stats blog counter
seedbox vpn norway