گـُوبـــاره
 

Friday, July 01, 2011


انقلاب فرهنگی 


از ديدگاه تاريخی، آخوندهای فيلسوف نما و فيلسوف نماهای آخوندی که در آغاز بلوای ملاها درهای دانشگاه‏ها را برای به برپايی انقلاب فرهنگی بستند، کار تازه و شگفتی نکردند. انقلاب فرهنگی را اگر بمعنای "خودی کردن حقيقت" بپنداريم، در می‏يابيم که اين چگونگی ريشه‏ای کهن در تاريخ دارد. نمونه نزديکی از اين رويداد، در سده بيستم در همسايگی کشور خودمان در زمان استالين روی دارد. در آن روزگارکه کشاورزی در کشور شوراها روندی کاهنده در پيش گرفته بود و رو به نابودی داشت، مردی دانشمند نما و حزبی بنام "تروفيم ليسنکو" که اندکی دانش کشاورزی داشت، با لاف و گزاف فراوان به استالين پذپرانده بود که با دستيابی به چشم‏اندازتازه‏ای در دانش زيست شناسی می‏تواند مرزهای اين دانش را تا بيکران وابگستراند و ايالات متحده شوروی را به بزرگترين کانون کشاورزی جهان بدل کند.

ليسنکو در سال 1929 در کنگره جزب کمونيست در لنينگراد تئوری تازه خود در زمينه زيست شناسی را ارائه داد. در اين تئوری وی برآن شده بود که با فراهم آوردن زمينه کشت و زيستبوم مناسب می‏توان ژرفساخت ژنتيک گياهان را دگرگون کرد و به بهينه سازی آنها را در راستای دانه و ميوه آوری پرداخت. ليسنکو برآن بود که با چنان کاری می‏توان علف زارهای سيبری را بهترين گندمزارهای جهان کرد.

گفتنی‏ست که اين شيوه انقلابی با دستاوردهای دانشی آنزمان سازگار نبود و ليسنکو تئوری پذيرفته شده زمان خود را که مندل آورنده آن بود، "بورژوايی" و "ارتجاعی" می‏پنداشت و آن را درخور تامل و انديشيدن نمی‏‎دانست!

پذيرفته شدن تئوری نادرست ليسنکو از سوی حزب کمونيست سبب شد که در دهه سی در سده بيستم، همه زيست شناسان راستينی که زيست شناسی را دانشی غير سياسی می‏پنداشتند، از دانشگاه‏ها بيرون رانده شوند و از کارهای خود برکنار شوند و برخی نيز به زندان بيافتند و کشته شوند. ليسنکو در سال 1838 به رياست فرهنگستان علوم کشاورزی لنين رسيد و از همان سال به تار و مار کردن زيست شناسان غير خودی پرداخت و بزرگترين زيست شناس نام آور روسی، نيکلای واويلف و همه دستياران او را برای یيگاری و شکنجه به گولاک فرستاد.

ليسنکو پس از برکنارکردن همه زيست شناسانی که تئوری او را رد کرده بودند و آن را غيرعلمی و حزبی می‏دانستند، به تدوين گفتمان خود - ساخته تازه‏ای بنام " زيست شناسی طبقاتی" پرداخت. اين چشم انداز تازه در زيست شناسی، دست کمی از تئوری علوم اجتماعی اسلامی خامنه‏ای نداشت. يعنی که چيزی فراتر از مشتی خزعبلات خود شيفته‏ای نادان در زمينه زيست‏شناسی نبود که پايانداد آن نابودی کشاورزی و زيست شناسی در شوروی و تار و مار و کشتار دانشمندان زيست شناس روسی در سه دهه تمام بود. اين انقلاب فرهنگی زيان‏های جبران ناپذيری به زيست شنای و کشاورزی در روسيه زد.

نمونه تاريخی ديگری از انقلاب فرهنگی در سده بيستم، در چين بدست مائوتسه تونگ؛ رهبر انقلاب کمونيستی آن کشور روی داد. مائو نيز که دست کمی از استالين در نادانی و تهی مايگی نداشت، به بهانه "دانش پرولتری" همه آزمايشگاه‏های بزرگ چين را بست و دانشمندان بزرگ آن کشور را برای کشاورزی به روستاها فرستاد. وی انگشت پيانيست اُپرای پکن را که با آن آهنگ‏های بوژوايی زده بود، بريد و فرمان داد تا همه گنجشک‏ها را به بهانه خوردن بذرها در زمين‏های کشاورزی سنگسار کنند!

بله، انقلاب فرهنگی آخوندهای فيلسوف نما و فيلسوف نماهای آخوند، چيزی در اين مايه‏ها بود که رويدادهای همگون آن را در سراسر تاريخ می‏توان يافت. از همه اين رويدادها با مزه تر و شگفت انگيزتر، انقلاب فرهنگی بُخت النصر است که بايد در يادداشت ديگری بدان پرداخت. يادتان باشد، يادآوری کنيد که در آينده به آن بپردازيم.

زيان اين گونه برنامه‏های جنايی، از حسابرسی بيرون است زيرا که بازتاب‏های ناخوشايند آن گاه تا سده‏ها درکار است. بستن دانشگاه‏ها، پايان نبرد حوزه و دانشگاه بسود حوزه بود. نبرد کهنه و نو، خرافه و دانش، گذشته و آينده. اين چگونگی، زخمی کاری بر گلوگاه فرهنگ انديشه ورزی ايران گذاشت تا مدرن انديشی را درآن کشور ريشه‏کن کند و آتش نوآوری و نوانديشی که تنها در پرتو دانش‏های مدرن می‏تواند درگيرد و شعله‏ور شود را تا جاودان خاموش بدارد. اکنون ديگر دانشگاه‏های ايران کانون‏های کپی برداری و همگون سازی و آخوند پروری شده است و هيچ پيوند معنادار و سازگاری ميان هيچ يک از دانشگاه‏های آن کشور با هيچ يک از دانشگاه‏های راستين جهان وجود نمی‏تواند داشته باشد.

شيوه انديشه مدرن، دشمن هرگونه خرافه گرايی و خفت پذيری و انسان ستيزی‏ست. شيوه‏ای که تنها ابزار واگشايی کلاف درهم بحران‏های کنونی‏ست. در اين شيوه آنچه حقيقت دارد، خود حقيقت است و ديگر هيچ.

…………
Trofim Lysenko


Post a Comment
Free counter and web stats blog counter
seedbox vpn norway