گـُوبـــاره
 

Tuesday, November 08, 2011


رفـتار پـردازی 


ذهن انسان خانه ِ هستی وی و مرکز اداره تن و جان اوست؛ جايی که در آن، برنامۀ چگونه زيستن انسان ريخته می ‏شود. اين مرکز در پرتو چراغ آگاهی کار می‏ کند و هنگامی که اين چراغ خاموش می ‏شود، از کار می ‏افتد. نمونۀ اين چگونگی، زمان خواب و بيهوشی ست که خاموشی آگاهی، ذهن را از دسترس انسان دور می ‏کند. پس انسان تا زمانی که از هستی خود در جهان آگاه است، هست. چنين است که خواب و بيهوشی و مرگ، همسان اند.
ارزشمندی ذهن سبب می شود که افسونگران و فريبکاران و پيامبران و حاکمان، هماره در پی دست ‏يابی بدان و کوک کردنش بسود خويش باشند تا انسان را برده ناخودآگاه خود سازند. هنگامی که ذهن انسان در راستای چشم ‏انداز ویژه ای کوک شود، او خود بخود دل در گروی آن ديدگاه می‏ گذارد.  اين چگونگی گاه به بهانه فرمان خدايی آسمانی رُخ می ‏دهد و گاه بنام حزب و يا سازمانی بهمانی. بهانه هرچه باشد، پايان کار يکی ست.  از ديدگاهی، می ‏توان تاريخ پُر فراز و فرود انسان را، داستان نبردهای راهزنان ذهنی برای راهيابی به ذهن مردم و روان گردانی آنان دانست. دين و ايدئولوژی دو ابزار سياسی ِ ويژه برای روان گردانی و راهزنی ذهنی در راستای دست اندازی بر سازه های زيستی و دارايی ديگران است. جنگ افروزان در سراسر تاريخ می دانسته ‏اند که تنها با تيغ ِ تيز و برهنه نمی ‏توان مردمان را هماره فرمانبردار خود داشت.  پس دين و ديوان را یرای آن ساختند که با راهيابی به ذهن مردم، پاسداری در درون هريک بگذارند تا همگان هماره، "به راه راست"، هدايت شوند.

اين چگونگی در روزگار ِ ما شيوه تازه ‏ای يافته است که موضوع اين يادداشت است. به تازگی شاخه تازه ‏ای در وانشناسی گُل کرده است که من آن را به فارسی، تا زمانی که برابر نهادِ گوياتری پيدا شود، "رفتارپردازی"1، می ‏نامم. گسترۀ اين رشته، بررسی زمينه‏ های زيستبومی کردارهای پايدار انسان است. برای نمونه، رفتارها و کردارهای ما، هنگامی که تنها هستيم، با زمانی که با ديگران هستيم، يکی نيست؛ يعنی که نگاه ديگری، اندکی رفتارها  و کردارهای ما را به نسبت پيوندی که با او داريم، دگرگون می ‏کند. خوراک و پوشاک و نوشاک ما در خلوت خانه به گونه ‏ای ست و در ميان ديگران به گونه‏ ای ديگر. اين را همه می ‏دانند. اما پژوهش‏ هايی تازه ‏ای در حوزه ِ رفتار پردازی، با بررسی همه جانبه اين چگونگی، نشان داده است که عکس دو چشم برديواری نيز، رفتارها و کردارهای ما را دگرگون می کند. آخرين آزمايش‏ ها دراين باره، نشان داده است که برای نمونه، در رستورانی که عکس دو چشم درشت برروی ديوار زده شده بود، بيشتر مشتريان، همه غذای خود را می‏ خوردند و از ريختن خرده ‏های خوراکی‏ ها در دور و برشان خوداری می ‏کردند.


پيش‏تر، آزمايش ديگری نشان داده بود که نهادنِ عکسی از دو چشم ِ بازِ نگرنده، بربالای صندوق ياری همگانی‏، مردم  را به گرايش بيشتری به ريختن پول در آن صندوق وا می دارد.  آزمايش ‏های بزرگ ديگری در همين راستا، نشان داده است که ديدن گل‏ های زنگارنگ و سبزيجات و ميوه‏ های تازه در روشنايیِ آفتاب، تراوت و شادمانی می ‏آورد و انسان را آرام می ‏کند. بازتاب اين پژوهش ‏ها سبب شده است که امروزه سوپرمارکت ‏های بزرگ زنجيره ‏ای، گل‏ ها و سبزيجات و ميوه ‏های تازه را در ورودگاه سوپرمارکت ها، در زير نور درخشان و هوای تازه بگذازند، تا مشتری ‏های  خود را شادمان و آرام کنند و بدينگونه آنان را به ماندن زمانی بيش از آن که می بايد، در آنجا نگه دارند و به خريد بيشتری وادارند.   

پيامِ اين پژوهش‏ های بسياری ژرف، اين است که با دستکاری در زيسبوم انسان، می ‏توان رفتارها و کردارهای ناخودآگاه وی را به شيوه دلخواه خود مديريت کرد. يعنی که با (به گفته امروزی‏ها) چيدمان هدفمند فضايی که در ديدرس انسان است، می توان رفتارها و کردارهای او را سمت و سو داد. اين گستره می ‏تواند بازتاب‏ های بسيار سهمگين و زيانمندی در پی داشته باشد، زيرا که همه حکومت ‏ها، شيفته مهار کردن ذهن مردم و کنُترل رفتارها و کردارهای آنان هستند.

پروژه پژوهش ‏های رفتار پردازی، ديری‏ ست که در امريکا و انگليس آغاز شده است. در انگليس، نخست وزير آن کشور، خود رياست پروژه پژوهش‏های روان گردانی رهنمودی را در دست دارد. البته اين پروژه بنام مردم و برای بهکرد سلامت و آسايش بيشتر همگانی آغاز شده ‏است. اين چنين نيز می‏ تواند باشد، زيرا که با بازآرايی بسياری از نمادها در زندگی شهری، می ‏توان برخی از تنش‏های فرهنگی و اجتماعی را کاهش داد. برای نمونه، می‏ توان با مهندسی هدفمند فرهنگ رانندگی، سنگينی ترافيک را کاهش داد و از مرگ و مير در جاده‏ ها کاست. نيز می توان بزه کاری را شوارتر نمود و يا مردم را - بی که بخواهند و يا بدانند- به مصرف آب و برق و گاز شهر کمتری وادار کرد. ای بسا که در کشوری مانند انگليس، سود اين پروژه بسی بيش از زيان آن باشد، اما براساسِ "قانون بازتاب‏های ناخواسته"2، هرگز نمی‏ توان و نبايد تنها به خوبی ‏های اين کار دل خوش داشت و بازتاب‏ های زيانمند آن را ناديده انگاشت.

1.       اين رشتۀ تازه، Nudge Psychology، نام دارد، اما من "رفتار پردازی"،  را در برابر آن نهاده ‏ام. روانشناسی رهنمودی، که نزديکترين برابر نهاد می‏ تواند باشد، رساننده ِ معنای اين مفهوم نيست. زيرا که در اينجا سخن از وادار کردن انسان به کاری، بدون آگاهی و ی با پرداخت زيسبوم اوست . 

2.   The Law of Unintended Consequences.  براساس قانون بازتاب‏ های ناخواسته، هر کاری، گذشته از بازتابی که کننده آن کار، خواهان آن است، بازتاب ‏های ناخواسته ای دارد که هميشه پيش بينی پذير نيست.



Post a Comment

Monday, November 07, 2011






نگاه سنگی تو
شکست پنجره را
شکوفه در گلوی بيد بغض تلخی شد
پرنده پر زد و رفت
و چشمه از نفس افتاد
 
نگاه سنگی تو
مات کرد منظره را


Post a Comment

Wednesday, November 02, 2011


خطر ماهواره برای ديکتاتورها از بمب اتم هم بیشتر است. 


هربرت مارشال مکلوهان[1]، فيلسوف و تئوريسين نامدار کانادايی، گفتاورد فراگيری دارد که می گويد: "رسانه، خود پيام است.[2]" مرادِ وی از اين سخن اين است که بازتاب رسانه ‏های همگانی مدرن، از پيام‏هايی که به مردم می رسانند بيشتر است. چگونه؟ نمونه روزآمدی از تلويزيون‏های ماهواره‏ای فارسی زبان بياورم. چند روز پيش خبر روز جهانی کورش در رسانه‏های ايرانی پخش شد. پيام، خبر روز جهانی کورش بود، اما پخش بهنگام آن از تلويزيون‏ها، نام کورش را با همه پيامدهای سياسی ای که دارد، وارد ليست خبرهای روز کرد و يکراست به گستره ذهنی بينندگان اين تلويزيونها فرستاد. اين کار ساده پيامدهای بسيار ژرفی می‏تواند داشته باشد که کوچک‏ترين اين است که حکومت ايران ديگر نمی‏تواند گفتمان‏های روزمره‏ای که ذهن مردم را درگير می کنند، کنترل و مديريت کند، زيرا که رسانه‏های ماهواره‏ای هرآنچه که از چشم ‏انداز آخوندها "ناصواب"، است، برجسته و پرنما می‏کنند. چنين است که حکومت دينی از نابود کردن سُنّت‏ها و انديشه ‏های "طاغوتی"، مانند چارشنبه سوری، نوروز، سيزده بدر، موسيقی و رقص و پايکوبی و شادمانی و آهنگ‏های انگيزاننده و آخوند ستيز ناتوان و ناکام مانده است و حتی نتوانسته است نام و ياد کسی مانند، گوگوش را خاطره‏ها بزدايد.

اين گونه است که رسانه ، خود بخشی از پيام می شود و زمينه ذهنی مردم را دگرگون می کند و محاسبات حاکمان را برهم می‏زند. اين چگونگی سبب می‏شود که هر حکومتی به ناگزير برآن شود تا با کنترل کردن داده‏هايی که در دسترس همگانی ست، گفتمان‏های ذهنی مردم را در هر زمان مدُيريت کند. سانسور اين گونه پديد می‏آيد و در کشورهايی که قانون و نهادهای مدنی ندارند، جا می‏افتد و مانند ميکروبی کُشنده، به چرک می نشيند و سپس زهر پاشی می‏کند و همه توان‏های مردمی را نابود می‏سازد. سردمداران دولت‏های دموکراتيک هم چندان از سانسور بدشان نمی‏آيد. اما در آن کشورها، قانون آزادی رسانه ها و نهادينه بودن آن‏ها ، دولت‏ها را ناتوان از نابودی آن‏ها می‏کند. نمونه‏های سانسور دولتی در کشورهای دموکراتيک و جنگ با رسانه ‏ها، ماجرای واترگيت در امريکا، سانسوز خبرها درباره توان نظامی صدام و در دوران نزديک‏تر، خبرهای شيرين کاری‏های برلوسکونی، نخست وزير ايتاليا ست.
به گمان من حضور رسانه های همگانی مدرن در کشورهايی مانند ايران کنونی، خودبخود سياسی ست، زيرا که هدف رسانه‏های مدرن، بررسی واقعيت و پس زدن لايه‏ها و پوشه‏های دروغينی ست که روی حقيقت را پوشانده است. خبرنگار راستين کسی ست که مردم را از "واقعيت" يعنی آنچه هست، به حقيقت که ای بسا در پشت حقيقت پنهان باشد، است. اين گونه بود که خبرنگاران امريکايی توانستند پرده واقعيت‏های دروغينی را که بيل کلينتون در ماجرای دوستی‏اش با مونيکا لوئينسکی ساخته بود، بدرند و او را رسوا کنند. حکومت‏های خودکامه از آنچه در ذهن مردم می‏گذرد، بيش از هرچيز ديگری واهمه دارند. اين که آخوندها مردم را هماره ذاکر و شاکر می‏خواهند، برای آن است که هميشه ذهن خود را درگير بدارند و انديشه هايی که سربراهی را کاهش می دهد، به ذهن خود راه ندهند. اين چگونگی روياروی انديشيدن هماره و گزيدن فردی و مسئوليت پذيری برای گزينش‏های فردی ست. چنين است که آيت الله مظاهری به درستی دريافته است که خطر ماهواره از بمب اتم بیشتر است. چه هوش سرشاری دارد اين آخوند!
بله، من هم با آيت‏الله مظاهری همگمانم و ماهواره را يکی از اهرم‏های فروپاشی رژيم‏های کشورهای عریی می‏دانم. تنگدستی و تهيدستی بخودیِ خود "سلسله مراتب" قبيله‏ای و عشيره ای و فئودالی را از هم نمی‏پاشد. اين عوامل هزاران سال است که در آن سرزمين‏ها وجود داشته است. آنچه روستايی گرسنه را ياغی و شورشگر می کند، بازآرايی پيش پنداره‏های ذهنی او و ايجاد توقع تازه است. اين چگونگی در دوران کنونی در کشورهايی مانند ايران و مصر و يمن، تنها با آموزش از راه دور شدنی ست. اين که شبانگاه، پس از خوردن شام، که مردم آرام و رام در خانه نشسته‏اند ، کسی روبری آن‏ها درتلويزيون، با آن‏ها آرام سخن بگويد و نرم، نرم آن‏ها را با هنجارها و حقوق و تکاليف مدرن شهروندی آشنا کند و يا همه اين ها را غير مستقيم در ديگر مردم جهان نشان دهد. اين چگونگی، راهيابی به درون ذهن مردم و بازآرايی ارزش‏های فردی و شيوه انديشيدن و کارکردن ذهن است .


[1]. Herbert Marshall McLuhan, (1911 – 1980)
[2] . The medium is the message


Post a Comment
Free counter and web stats blog counter
seedbox vpn norway