گـُوبـــاره
 

Tuesday, January 29, 2013


جور ديگر بايد ديد. 


ما درباره بحران‏ های سياسی و فرهنگی و هنری می‏ نويسيم و مردم ايران با بحران‏ های روزمره زندگی درگيرند. گرانی، نااميدی،  دلمردگی، خفقان، بحران آلودگی آب و هوا، غم ِ نان، بيکاری، خودکُشی، فرارهای گوناگون، بی پولی، زلزله، هرج و مرج همگانی، اعتياد، ترافيک، بی اعتمادی، فروپاشی هنجارهای فرهنگی، بی خانمانی، بی فردايی، بی برنامگی و ......
 
آخر زمانی که هوای شهر، روزی ده ‏ها نفر را به کام مرگ می‏فرستد و تصادفات رانندگی صدها نفر را، سخن گفتن از فلسفه و شعر و
  بحران هويت و گفتمان ‏هايی از اين دست، کوک کردن مضمون‏ های نابهنگام و بی مزه است. بله، به گمان من بیشترِ نوشته ‏های "چيزنويس"های برونمرزی ما، مضمون ‏های غريبانه ‏ای ست که برای سرگرمی خود کوک می ‏کنند، تا تنهايی غربت را چاره کنند. اِين چگونگی، همگانی کردن گرفتاری ‏های خصوصی ست که يکی از ويژگی های پرنمای کشورهای ديکتاتوری ست. هم از انيروست که بيشتر کارهای نويسندگان و هنرمندان برونمرزی ما جدی گرفته نمی ‏شود و ناديده و ناشنيده و ناخوانده می ‏ماند.

تا زمانی که آنچه گفتنی ست، ناگفته بماند، نوشته‏ های ما نيز ناخوانده خواهد ماند. چنين باد.





Post a Comment
Free counter and web stats blog counter
seedbox vpn norway