گـُوبـــاره
 

Sunday, June 21, 2015


در گستره فرهنگ 


نمادگرايی و کاربرد آن، انسان را در شناسايی پيوند های پديدارهای جهان توانمندتر کرده است و در پرتو کارکرد حافظه، آگاهی، ذهن و زبان، انسان را از همه زيندگان ديگر در دستکاری زيستبوم خود و دگرگون کردن آن، توانا کرده است. اکنون اين جانور ميانگين- تن که می بايست در دشت های سبزدره و جلگه های آبسال به فراوردن خوراک و نوشاکِ خود سرگرم باشد و در پی شکارِ جانوران خوشگوشت و يافتن دانه ها و ميوه های تازه باشد، سر از شهرهای بزرگ با آسمانخراش های کيهانسا در آورده است و توان از جا برکندن کوه ها و جابجا کردن رودها و خشکاندن مرداب ها را يافته است و با پرنده سانان غول پيکرِ آهنين در اندک زمانی از اينسوی زمين به آنسو می رود و جهانی مجازی را به موازات جهان حقيقی ساخته است که در آن می تواند نابوده را پديد آورد و ناممکن را ممکن سازد و محدوديت های زمينی و زمانی و مکانی و اجتماعی و اخلاقی و را کنار زند و هر آنگونه که خوش می دارد در جهان مجازی اينترنتی به رويا چرانی بپردازد.

دنبـــاله


Post a Comment

بر فراز آشيانه هُدهُد 


از خود گذشتن و ايثار، در ميان جانوران کرداری برآيشی‏ ست و زمينه ‏ای ژنتيک دارد. برخی از زيست شناسان اين چگونگی را در باره انسان نيز ناشی از بهره ژنتيک آن دانسته ‏اند و از خود گذشتگی و ايثار و شهادت را از اين چشم انداز نگريسته ‏اند. برخی نيز اساس اين گونه کردارهای انسانی را باورهای فرهنگی و آرمان ‏های اجتماعی می‏ دانند. اگر چه ساختار ِ ژنتيک انسان نيز چون ديگر جانوران بنيادی خودکامه دارد، اما برآيشِ توانايی های ويژه‏ ای چون آگاهی و ذهن و زبان که شايد پی آمدهای زندگی اجتماعی ست، بسياری از رفتارها و کردارهای انسان را جامه فرهنگی پوشانيده است.

دنبــــاله


Post a Comment

Sunday, June 07, 2015


بلوای پزشکان در ايران 




بياد دکتر مهرک گلکاريان

چرا جراحانِ ايرانی توانستند سريال طنزی را که فساد و جنايت های آنان را هدف گرفته بود، توقيف کنند؟ چرا صدا و سيمای ايران که اکنون نزديک به چهل سال است، شب و روز و روز و شب به هوش ايرانيان توهين می کند و مردم را ابله و نادان می پندارد و می کوشد که دروغ را راست نشان دهد و راست را دروغ، اين سان آسان در برابر خواهش اين پزشکان تسليم شد و سريال "درحاشيه" را قطع کرد؟ پاسخ آسان و آشکار است. پزشکان در ايران بخشی از قدرت هستند و مانند همه قدرتمندان، رسانه های گروهی را در راستای سود خود در دست دارند و می توانند هر آنگاه که سود آنان به خطر می افتد، الم شنگه ای رسانه ای بپا کنند و سودِ خود را سود همگانی نشان دهند و گرفتاری صنف خود را گرفتاری ملی بخوانند و هرآنچه را خوش نمی دارند، سانسور کنند و "خلاف اخلاق و شئونات ملی" قلمداد کنند و با شهيد نمايی، در تحريک کردن احساسات مردم بکوشند و آنان را به سياهی لشکر شدن در تظاهرات خود فراخوانند.1
قدرت، گفتمانی چند وجهی ست که رويه ها و سويه های بنيادين آن هميشه از ديدرس آنان که بدان دسترسی ندارند، دور می ماند. روانشناسی قدرت را بايد در گستره ناخودآگاه انسان پژوهيد زيرا که تنها دو پديده در جهان است که حوزه ناخودآگاه ما را هدف می گيرد و با راه يافتن بدان، ما را – بی که بخواهيم و يا که بدانيم – بخدمت خود در می آورد. اين دو  پديده، زيبايی و قدرت است. کسی نمی کوشد که عاشق شود و روز و شب، انديشه و خيال و انرژی خود را در خدمت ديگری بگذارد و خود را از کار و زندگی بيندازد. همچنان که کسی نه می کوشد و نه می خواهد که خدمتگزار و ستايشگر قدرتمندان در جهان باشد. اين هردو، ما را با استراتژی های روانگردان خود، غافلگير می کنند و از ما بيگاری می کشند.
يکی از اين ويژگی های پيچيده قدرت آن است که سود و زيان دارندگانِ قدرت در جامعه، هميشه و در همه جا بعنوان سود و زيان همگانی قلمداد می شود. البته اين چگونگی چنان ماهرانه رُخ می دهد که انگار ورای گوشِ هوش انسان انجام می گيرد و آنچنان طبيعی می نمايد که کمتر کسی در انديشه ناراست بودن آن فرو می رود. اين گونه است که سودِ قدرتمداران در هر جامعه، سود همگانی پنداشته می شود و کمتر کسی را با آن سر جنگ است. پروژه اتمی ايران نمونه خوبی از اين چگونگی ست. آخوند می خواهد که بمت اتمی بسازد و با آن کار، حکومت خود را روئينه کند و تا جاودان بر تخت پادشاهی ايران بنشيند و تا جاودان دمار از روزگارِ ايران و ايرانی در بياورد. اما او اين کار را بسود ايران و برای ايران می داند و مردم ايران را بانی چنين پروژه ای نشان می دهد. در گذارِ تاريخ، پادشاهان هر پيروزی را بنام خود تمام کرده اند وهر شکست را بنام مردم. اگر در متن های تاريخی باريک بشويم، در می يابيم که هرجا سخن از پيروزی می شود، با نام شاهی همنشين است و هر جا از شکست نوشه شده است، آن شکست را تاريخ نگاران، بنام مردم ايران رقم زده اند؛ برای نمونه، نادرشاه افشار، هندوستان را فتح کرد، اما ايران از روسيه شکست خورد.
خدمات پزشکیِ کارآمد در سراسر جهان حساب و کتاب خودش را دارد. نخستين گامِ دسترسی به پزشکی مدرن، مطب پزشک خانواده بايد باشد. بسی بيش از بسياری از بيمارانی که به پزشک خانواده مراجعه می کنند، در ديدار نخست، درمان می شوند. اين چگونگی از آنروست که بسياری از بيماری ها خودبخود بهبود می يابد و نيازی به درمان ندارد. فيريولوژی تن انسان ساختاری خود- درمانگر و بازساز دارد و بسياری از بيماری های ساده را درمان می کند. مغز انسان با کمک مکانيزم های دفاعی مانند؛ تب، لرز، عرق ريزی، سرفه، زکام، استفراغ، اسهال، درد و خواب، می تواند بسياری از میکروب ها و ويروس ها و قارچ ها را ناکاره و سپس نابود کند. غده های درون ريز، بخشی از ساختار پاسداری از تن انسان هستند که با ساختن و ترشحِ پادزهر، تن انسان را از آلاينده های زيانمند پاک می کنند.2 کارکردِ مکانيزمِ ديدبانی و درمانیِ تن انسان را اعتماد آفرينی پزشک، شتاب می بخشد. همين که پزشک به بيمارِ ترسيده خود بگويد که؛ نگران نباش، بيماری تو نيازی به دارو ندارد و خودبخود بهبود می يابد، چرخه مبارزه درونی و بازسازی ياخته ای شتاب می گيرد و درمان خودبخودی آغاز می شود. اگر پزشک اين چگونگی را دريابد و با جمله ای دلگرم کننده، خيال بیمار را آسوده کند و به او بگويد که؛ چيزی نيست، آرام باش و يکی، دو روز استراحت کن، بيمار زودتر و آسانتر بهبود می يابد. در بيماری های خطرناکی نيز که سيستم دفاعی بدن توان مبارزه با آن ها را ندارد، دلداری و اطمينان بخشی، نقش بزرگی در شتاب بخشيدن به بهبود دارد. پژوهش های بسياری در روان- درمانشناسی نشان داده است که پنداره مثبتِ بيمار از توان خود و خوش بينی پزشک و سپارش آن به بيمار، می تواند شانس بهبود او را به گونه شگفتی افزايش دهد.3

سيستم پزشک خانواده سبب می شود که هر پزشک عمومی در هر محلی، پس از چندی بيماران خود را بشناسد و با هريک به گونه ای خودی و آشنا برخورد کند و بیمار را با سخنانی مهر آميز و عاطفی آزمايش و درمان کند و رفتارها و کردارهای نابهنجار و هشدار دهنده او را آسان بشناسد. اين چگونگی سبب می شود که پيوندی کارساز و سودمند، ميان پزشک و بيمار شکل گيرد و بيمار هر چه زودتر از چرخه خدمات پزشکی بيرون رود. چنين است که در کشورهايی که خدمات بهداشتی در دست بازار نيست و به دکان بدل نشده است، هميشه و هربار که تنی به ناز طبيبان نيازمند می شود، ناگزير است که از خوانِ نخست، که پزشک خانواده است، آغاز کند. برای نمونه، نظام پزشکی انگلستان، ساختاری اين چنينی دارد. در اين نظام، پزشک خانواده، خدمات و سرويس های مورد نيازِ بيمار را تعيين می کند و گزينه هايی را که بايد، با بيمار در ميان می گذارد و اگر نيازی به ويژه کارانی ديگر بود، آن ها را درگير می کند. در آن کشور کسی نمی تواند بی نياز از ديدن پزشک خانواده خود، متخصصی را ببيند و يا از خدمات ويژه ديگری مانند؛ فيزيوتراپی، سونوگرافی، روان- درمانی، راديوگرافی و پرستاری خانگی بهره گيرد.

نظام پزشکی ِ بيمار- محور

نظام پزشکی بيمار- محور، نظامی هنجارمند است که بيمار در آن چون نگينی در کانون کوشش های پزشکی جا دارد و همه اصول آن با چشمداشت به سود هر کُنش در راستای بهبود و رفاه بيمار بنا نهاده شده است. در اين نظام، بهترين شيوه درمانی برای بيمار در کمترين زمان فراهم می شود. البته اين چگونگی با خدمات بهداشتی و پزشکی بازار محور جور در نمی آيد، زيرا که اگر هدف سرويس خدمات بهداشتی، سود بيشتری برای سرمايه گذاران آن سرويس باشد، بناگزير، بايد تا آنجا که می شود، جيب بيمار را خالی کرد. اين چگونگی سبب ناهنجاری هايی می شود که در آن نکته کانونی، خالی کردن جيب بيمار است تا درمان او. اين اتفاق امروز در ايران افتاده است. يعنی که چند گروه مافيايی، کارِ ارزشمند پزشکی را که حوزه تشخيصِ بيماری و کاهش درد و درمان بيماری ست، به دکان هايی برای چاپيدن پس اندازِ بیماران بخت برگشته ايرانی تبديل کرده اند. اين جنايتکاران، با تکيه بر موقعيت اجتماعی خود، اعتمادِ را که ارزشمندترين پيوند عاطفی ميان پزشک و بيمار بايد باشد، از ميان برده اند و ترس و هراس و دلهره را بجای آن نهاده اند. اکنون هرگاه وهرجا که سخن از بهداشت و بيمارستان بميان می آيد، هرکس داستانی شگفت انگيز و شرم آور از رفتارها و کردارهای پزشکان متخصص و جراحان برای گفتن دارد. از جنازه های تصادفی ها که شکم هاشان را می درند و باز می دوزند، تا بستگانشان را سرکيسه کنند تا آزمايش ها و درمان های بيهوده و گاه زيانمندی که بازتاب های کُشنده دارند. از بيماران سرطانی ای که تا بيايند پول زير ميزی را فراهم کنند، می ميرند تا بيماران تهيدستی که در آستانه مرگ از بيمارستان بيرون انداخته می شوند. 

اگرچه فساد حرفه ای و نبود اخلاقِ هنجارمند پزشکی تنها ويژه ايران نيست، اما ايران بعنوان کشوری که برروی دريای بيکران نمايی از نفت و گاز و موادِ کانی ديگر نشسته است، می تواند و بايد دارای نظام خدمات پزشکی رايگان باشد. اکنون بجای آن، بيماران ايرانی با حراجان و متخصصانی روبرو هستند که ويژه کارِ زراندوزی و چاپيدن بيماران اند و درآمد ماهيانه بسياری از آنان، بيش از ده برابر ميانگين درآمد در ايران است. اين گرفتاری برای آن است که خدمات پزشکی در ايران، بی در و پيکر و بی دروازه بان است. نبودِ اطلاعات آگاه کننده سبب شده است که مردم پر مشتری ترين پزشک را بهترين بدانند. اين پر مشتری ترين ها، همه در تهران و شهرهای بزرگ کار می کنند وهيچ يک نيز بخاطر شلوغی مطب، نه تنها فرصت پژوهش ندارند که لابد نيازی نيز به هيچ آموزش تازه ای در خود نمی بينند و به هيچ سميناری نيز نمی روند و ای بسا که هرگز ژورنال های پزشکی را هم نخوانند. جايی که نيازی به چنين کارهايی نيست، پژوهش و آزمايش و آموزش، تلف کردن وقت پنداشته می شود و زيان مالی دارد. موفقيت اين متخصصان و جراحان بخاطر دانش و توانمندی آنان نيست، بلکه برای تقاضای کاذبی ست که گروه های مافيايی دکانداران پزشکی و سازندگان دستگاه های پزشکی در کشور بوجود آورده اند. اين دکان ها که همگی نيز به هم پيوسته اند و بيمار سرگشته را بيکديگر پاس می دهند، او را نه بيمار که مشتری اسيری می بينند که بايد جيب اش را با آزمايش ها و عکسبرداری ها و نوارگيری ها و تراپی ها و فلان درمانی های  بيهوده، خالی کند. البته همه اين کارها به بهانه تشخيص بيماری روی می دهد.

کار هر پزشک ، تحقيق، تشخيص و درمان در پيوند با هر بيماری ست. از ميان اين سه کار، تشخيص، مهمترين کار پزشک است،  زيرا که تعيين کننده درمان است. اگر پزشک تشخيص درستی از بيماری نداشته باشد، همه گام های پس از آن برای بيمار زيانمند و بيهوده خواهد بود. اگرچه تشخيص بسياری از بيماری ها، نياز به آزمايش های گوناگون دارد، اما پيش از انجام آن آزمايش ها، پزشک بايد که از روی نمادها و نشانه های بیماری دريابد که چه آزمايشی بايد انجام گيرد. از اينرو، تشخيص می تواند بسيار وقت گير باشد و هست. اما صرف وقت با کار پزشکی که دکان مال اندوزی باز کرده است و هدفی جز پول در آوردن ندارد، جور در نمی آيد. در حقيقت بزرگترين تفاوت ميان نظام پزشکی بيمار- محور و سود – محور، در تشخيص بيماری آشکار می شود. پزشک پولکی که بيمار خود را با حق ويزتی که می گيرد، تعريف می کند، هدفی جز پاس دادن بيمار به بخش های ديگر دايره مافيايی شرکتِ خود ندارد. اين دايره، دربرگيرنده همه سرويس های خدمات پزشکی مانند؛ آزمايشگاه، راديولوژی، فيريوتراپی، روان درمانی و توان درمانی ست. پزشکی که در اين دايره بازرگانی کار می کند، خود نيز سهام داراست و بيمار خود را به همه آن مراکز نيز می فرستد.

البته بايد گفت که فساد اداری و حرفه ای پزشکان ايرانی را نمی توان و نبايد بی چشمداشت به بستر فرهنگی و اجتماعی آن بررسيد. اين گونه گرفتاری ها در بنياد، سياسی ست و از ابَرفساد بزرگتری بنام حکومت اسلامی سرچشمه می گيرد. اهل اقتصاد بارها گفته اند و نوشته اند که مشکلات اقتصادی ايران، اقتصادی نيست. اين سخن را درباره گرفتاری های همه حرفه ها و حوزه ها در ايرانِ کنونی می توان گفت. بله، گرفتاری های فرهنگی نيز فرهنگی نيست، نابسامانی های خانوادگی و کاری و شهری و شهروندی  و جنسی و اخلاقی و آکادميک و حرفه ای و بازرگانی و نظامی و امنيتی و بين المللی نيز. اما پزشکان ايرانی بعنوان گروهی اجتماعی که در قدرت سياسی کشور سهيم اند، دست خود را برای چاپيدن بيماران باز می بينند. اين چگونگی را نبودِ اطلاعات و آگاهی برای بيماران، خطرناکتر کرده است.

براساس قانون مورفی، هر رويدادی که می تواند در جهان رُخ دهد، زمانی رُخ خواهد داد.4 اين سخن ادوارد مورفی بدان معناست که آنچه شدنی ست، دير و زود  خواهد شد. يکی از گزينه های روابط اجتماعی و بازرگانی، هرج و مرج و ناهنجاری ای که "قانون جنگل"، خوانده می شود، است. انسان، بعنوان جانوری خودکامه و خويشتنخواه، هماره آماده برهم زدن قانون و برداشتن مزرهای اخلاقی و قانونی و بازگشت به قانون جنگل است. آنچه جلودار اين بازگشت است، سنت های اجتماعی و مهمتر از آن، ترس از مجازات است. آنجا که شيرازه هنجارهای رفتاری اجتماعی و پذيره های اخلاقی از هم می پاشد و پليس و ارتش ناکارا می شوند، مردم در اندک زمان خوی انسانی فرو می نهند و به قانون جنگل سر می سپارند. اين چگونگی را اکنون در سرزمين هايی مانند افغانستان، سومالی، سودان، نيجريه، عراق و سوريه می توان ديد. در ايران نيز بخش نخست اين چگونگی رُخ داده است و شيرازه هنجارهای رفتاری و پذيره های اخلاقی ازهم گسيخته است . اکنون هرآنچه نمی بايست بشود، شده است. يعنی که بهداشت و سلامت مردم به گروهی راهزن مافيايی در شهرهای بزرگ ايران سپرده شده است و کلينيک ها و بيمارستان ها، به گردنه های گروگان گيری بيماران برای چاپيدن آن ها بدل شده است.  

دانش پزشکی، وامدارِ دانش های زيست شناسی، درمان شناسی و دارو سازی ست. اين رشته پس از زنسانس و بويژه در سده نوزدهم ميلادی که در اروپا درد و درمان از حوزه کارِ قديسين بيرون آمد و به پزشکان واگذار شد، بسيار ارجمند پنداشته شد.5 اين ارجمندی ريشه در پذيرش همگانی داده های دانشی در روزگار نوين دارد که افسانه باوری را کنار نهاده است و حقيقت را در بوته های آزمايش های علمی پی می جويد. پزشکی همچنين بخاطر سروکارش با انسان و پنداره همگانی از توانايی پزشکان در کاهش درد، زدودن آلودگی و درمان ناخوشی، کاری شايسته پنداشته می شود و برخی آن را برترين کار در جهان می پندارند. چنين است که پزشکان در همه کشورهای جهان ارجمند پنداشته می شوند و به دايره قدرت نزديک اند. اين چگونگی تراژدی بزرگی را در کشوری مانند ايران دامن زده است، زيرا در آن کشور، قدرت حکومتی در دست اوباش و اراذلی ست که از انسانيت و وجدان و اخلاق انسانی بی بهره اند. از اينرو، اخلاق حرفه ای برخی از پزشکان در آن کشور، چنان افت شگفتی داشته است که تهيه کننده ای با آگاهی از روانشناسی اين چگونگی، کار را به حوزه طنز کشانده است6.
اين گونه است که پزشک بیهوشی در آن کشور با وقاحت و دريده دهانی تمام، به فاميل بيمار می گويد؛ "اگه 70هزار تومان بدهی بیمارت کمی درد را احساس می‌کند، (یعنی دوز دارو کم میشه)، اگه 100 هزار تومان بدهی بیمارت چیزی موقع عمل نمی‌فهمه." 7

انقلاب صنعتی اروپا رشته های کاری تازه ای را با خود آورد که کارگزاران آن پيشاهنگان اقتصاد و فرهنگ کاری مدرن بودند. يکی از مهم ترين پذيره های بنيادی اين فرهنگ، اصل " آگاه کردن مشتری" از جنسی و خدمتی ست که  برايش پول می دهد و می  خواهد بخرد. اين اصل برآن است که هرگونه قراردادِ بازرگانی زمانی حقيقی ست که فروشنده هيچ چيز را درباه جنسی که می فروشد، از خريدار پنهان نکند. بسياری از منش ها، روش ها و هنجارهای حرفه ای مدرن که زمينه ساز اخلاق کاری در فرهنگ مدرن هستند را کارگزاران اين حرفه ها برای رفاه مشتری و نگه داشتن آن ها پديد آورده اند. بسياری از اصول اين اخلاق نيز، مانند اصل  آگاه کردن مشتری، در قوانينِ خريد و فروش و قرارداد، جنبه قانونی دارند.

کارگزاران حرفه های مدرنی که پس از انقلاب صنعتی اروپا در کشورهای مدرن پديد آمده اند، همه نمادها و نمايندگان دگرگونی در جامعه نيز بوده اند.اين کارگزاران در برخی از کشورهای پيرامونی نيز با روشنفکران و نيکخواهان جامعه همگام و همدوش بوده اند. نمونه ای از اين چگونگی در ايران، استادان دانشگاه، نويسندگان و وکلای دادگستری هستند که هماره در نبرد با خودکامگی و استبداد، پيشاهنگ ديگران بوده اند. اين چگونگی را همين امروز نيز در ايران می توان ديد.

حرفه پزشکی در ايران از روزگاران کهن، کاری بزرگ و ارزشمند پنداشته می شده است و تاريخ از نام آورانی چون ذکريای رازی، ابن سينا و  اسرائيل ابن ذکريا به نيکی ياد کرده است. اين ارزش سبب شده است که فرهنگ پزشکی در ايران پيرو منش منبری شود و پزشک، خود را برروی منبر و بيمار را در فرودست بپندارد و پيوندی يکسويه با او داشته باشد و او را شنونده و پذيرا و پيرو خود بخواهد. در اين فرهنگ، بيمار انسان پنداشته نمی شود که گفتگو با او کمکی به درمانش بکند. در فرهنگ منبری، پزشک خود را در جايگاه  خداگونه ای می نشاند که بيمار را يارای خيره شدن در چشمان او نيست، چه رسد که تشخيص او را به پرسش بگيرد و يا شيوه درمانی او را به چالش کشد. در رابطه تاريخی پزشک و بيمار در کشورِ ما، بيماری که بايد تصوير کاملی از چيستی و چگونگی ناخوشی خود داشته باشد، تا بتواند با آگاهی درباره درمانِ پيشنهادی پزشک تصميم بگيرد، گاه بی که بداند، تن به عمل جراحی خطرناک و دگرگون کننده می دهد. بلوايی که پزشکان در ايران برپاکرده اند، ريشه در اين فرهنگ دارد.

=======
1.      اين موضوع که چگونه زيبايی و قدرت، ذهن انسان را در چنبر خود می اندازند و او را شيفته و اسير و خدمتگزار می کنند، رشته ای ست که سری دراز دارد و در زمانی ديگر بايد بدان پرداخت.
2.      نگاه کنيد به اين لينک.
3.      هرندی، ابراهيم. (1390)، برآيش و بيماری (ديباچه ای بر پزشکی برآيشی). H&S Media, UK.
4.      منطق غير دينی و خِرَد پذيرِ گفتمانِ دعا کردن برای بيمار، ريشه در اين نکته دارد که بيمار با ديدن همدلی دوستانش با وی و خواهشِ آنان از نيرويی ماورايی، در می يابد که دوستانش خواستار زنده ماندن او هستند. اين چگونگی، حالِ بيمار را خوش می کند و او را به زندگی اميدوارتر می سازد و ای بسا که در بهبود او نيز موثر باشد.  
5.      قانون مورفی (Murphy’s Law). برای آگاهی بيشتر در اين باره، نگاه کنيد به اين لينک.
6.      برای آگاهی بيشتر در اين باره، نگاه کنيد به کتابِ زاده شدن کلينيک نوشته ميشل فوکو در اينجا.
7.      خنده ای که انسان از شنيدن و يا خواندن سخنی طنزآميز سر می دهد، خنده فراتر از گريه است. چيزی در مايه ريشخند و نيشخند و يا زهرخند. چنين است که شاعری گفته است؛ کارم از گريه گذشته است، از آن می خندم.  
9.      زيرميزی که اکنون روميزی شده است.
10.  Caveat Emptor: "Let the buyer beware."
11.  نگاه کنيد به شمار نويسندگان و وکلايی که در چند دهه گذشته زندانی و يا کشته شده اند.




 


Post a Comment
Free counter and web stats blog counter
seedbox vpn norway