گـُوبـــاره
 

Thursday, September 08, 2016


شـاعرانگیِ ایرانیان 


بتازگی داریوش شایگان درآخرین کتابش، "پنج اقلیم حضور" ، به پدیده ای بنامِ، "شاعرانگیِ ایرانیان" پرداخته است و آن را یکی از ویژگی های مردم ایران خوانده است. وی درباره نوشته است؛

"شالوده این مقالات، براساس زاویه دید من نسبت به خصلت شاعرانگی ایرانیان پی ریزی شده است؛ بر محور این پرسش که ارج و منزلت ایرانیان در قبال بزرگان ادبشان حاصل چه برداشتی است؟ پیوند و ارتباط درونی این مردم با شاعران بزرگشان از چه سنخ است که چنین به اعماق سرشتشان رسوخ کرده و سایه ای سنگین بر کل جهان بینی آنان افکنده است"

شاعرانه پنداشتنِ ذهنیتِ ایرانی پنداره ی تازه ای نیست. از زمانی که خواندن و نوشتن، پس از برپایی نهادی که اکنون آموزش و پرورش خوانده می شود، در ایران فراگیر شد، ایرانیان شاعر پیشگی را یکی از ویژگی های خود قلمداد کردند و ایران را - از زبان بیگانگان - "کشورِ گل و بلبل" خواندند. از آن زمان تاکنون، این پذیره ی عامیانه، چنان جا افتاده است که دیگر هیچ کس آن را به پرسش نگرفته است . چندی از پرسش هایی که در این باره می توان کرد این هاست:

  1. شاعرانگی یعنی چه؟
  2. ویژگی های آن کدام است؟
  3. چرا ایرانیان ذهنیتی شاعرانه دارند؟
  4. این شاعرانگی از کی و کجا و چرا و چگونه در ایرانیان پدید آمده است؟
  5. آیا ملت های دیگر نیز از این ویژگی برخوردارند؟
  6. اگر پاسخ منفی است، چرا؟
  7. اگر این ویژگی وجود دارد، سود و زیان آن برای ما چیست و چرا باید درباره آن گفت و نوشت؟

اما جدی نگیریم. جریان از این قرار است که در فرهنگ های شفاهی، زبان در گستره ی همگانی شکلی موزون و منظوم و آهنگین بخود می گیرد، تا کارایی بیشتری از نثر داشته باشد. آثار موفق و ماندنى در فرهنگ های شفاهی،  آن هایی ست كه زبانزد مردم مى شود. از این رو، در آن فرهنگ ها، زبان و گوش، اهمیت ویژه اى مى یابند. در اینجا، مراد از زبان و گوش، نحوه ساخت و پرداخت سخن و شیوه شناخت و دریافتِ آن است، وگرنه زبان و گوش با پیدایش نگارش مكانیزه (چاپ)، اهمیت خود را از دست نداه اند.

مکانیزم فیزیولوژیکِ این چگونگی این است که چون «حافظه شنیدارى» انسان (Auditory Memory)  گنجایش حفظ همه شنوده ها را ندارد، ذهن انسان ناگزیز از فشردن پذیره هاى وارده و سپردن آنى آنها به حافظه مفاهیم (Semantic Memory) است. پس از پایان یافتن این پروسه، پذیره هاى ذهنى با شتاب از حافظه شنیدارى زدوده مى شود. حافظه شنیدارى معنای هر واژه را از سخن برمى دارد و شکل نوشتاری هر واژه و آوای آن را كه جام هاى تهى هستند، به دست فراموشى مى سپارد. از این رو، بازگفت هر مطلب شفاهى، نیازمند به كاربُرد واژه هاى تازه براى انتقال مفهوم آن مطلب است.

با توجه به چگونگى كاركرد این حافظه، مى توان دریافت كه گرفتارى اساسى ادبیات شفاهى، حفظ هر اثر در شكل نخستین آن است. از این رو، از بر كردن، بزرگ ترین تكنیك دانش اندوزى در هر فرهنگ شفاهى ست. چنین است كه در گذشته، یادگیرى سرودهاى مذهبى نه تنها موجب پاداش آن جهانى پنداشته مى شده است، بلكه از ویژگی هاى «اهل علم و ادب» نیز به شمار مى رفته است. حافظ نیز خواندن قرآن با چارده روایت را مایه افتخار خود مى دانسته است و شاید از همین رو نیز «حافظ» تخلص مى كرده است.

برای نمونه، می توان گفت که شعر حافظ، شعر ذهن و حافظه شفاهی ست. این ذهن و حافظه تفاوت های بسیاری با ذهن و حافظه نوشتاری دارد که پس از پیدایش صنعت چاپ پدید آمده است. در فرهنگ شفاهی، نه تنها نگهداری متن هیچ اثری به گونه ی نخستین آن ممکن نیست، بلکه گویش ها و پس زمینه های ارزشی هر قوم نیز، سبب دگرگونی متن و پیدایش روایت های گوناگونی از آن می شود. از این رو، ساختار و بافت زبان در ادبیات شفاهی، نیازمندِ شگردهایی برای کاهش زیان گویش ها نیز می باشد.

اگرچه، حافظه شنیداری انسان، گنجایش انباردن همه داده ها را ندارد، اما گاه می توان، با کاربرد ترفندهای ویژه ای در ساخت و پرداخت زبان، سخنی را واژه به واژه به خاطر سپرد. شاید کاربرد این شگردها، که در پرتو آموزه های تاریخی شکل گرفته است، باعث به کار افتادن مکانیزم های پیچیده دیگری در شبکه حافظه انسان می شود.
شعر حافظ سرشار از این ترفندهای ادبی است. وی، بی تردید، شیفته شیوایی زبان قرآن که نوشتاری برای ذهنيت شفاهی ست،  بوده است و از صنایع و بدایع آن در شعر خود بهره برده است. بیشتر صنایعِ بدیع قرآن را، که نزدیک به یکصد گونه دانسته اند، در دیوان حافظ می توان یافت. نمایان ترین این صنایع اینهاست: استعاره، انسجام، ائتلاف لفظ، ایجاز، ایهام، ارسال المثل، اشتقاق، ترصیع، تسجیع، تلمیح، تمثیل، تشبیه، تسمیط، تقابل، تکرار، توزیع، تناسب، جناس، تضاد، تقسیم، تنقیص، کنایه، ردالعجزعلی الصدر، مقارنه و مراعات النظیر .این صنایع، نه برای آذین بندی سخن، که در پی برآوردن نیازهای ذهن و زبان حافظه شفاهی پدید آمده است. برای نمونه، چون حافظه شنیداری انسان گنجایش نگهداری بیش از سه تا چهار شماره را ندارد، انسان پس از شنیدن سطری ده واژه ای یا شماره تلفنی نُه رقمی، تنها می تواند دو یا سه واژه و یا شماره نخستین را به یاد بیاورد. اما اگر، با توجه به این ویژگی حافظه، همان شماره نُه رقمی را به سه گروه شماره سه رقمی بخش بندی کند، یادگیری آن بسیار آسان تر می شود. برای نمونه، یادگیری این شماره رقمی، را مى توان، با نوشتن آن بدین گونه، ذهن پذیرتر ساخت: 718- 429- 253.
چنین است که شماره تلفن های شهرهای بزرگ را این گونه گروه بندی می کنند. وزن، دارای چنین نقشی در نظم  است. بخاطر سپردنِ جمله زیر، نه تنها دشوار، که شاید بیهوده نیز بنماید: «ای پناه و تکیه گاهِ لحظه های زیبای پرشکوه و پرعصمتِ خلوت و تنهایی من". کاربرد وزن و ترفندهای ادبی، نه تنها آن را زیبا و معنادارتر می کند، بلکه آن را حافظه پذیر نیز می نماید:

ای تکیه گاه و پناه
زیباترین لحظه های
پرعصمت و پرشکوه
تنهایی و خلوت من
خوان ثالث)

نقش این صنایع، بالا بردن کیفیت موسیقیایی هر منظومه و آسان پذیر نمودن آن برای حافظه شنیداری است. با این حساب، روی دیگرِ این سخن که ایراینان ذهنیتی شاعرانه دارند، این است که ایرانیان ذهنیتی شفاهی دارند. این چگونگی در فرهنگ های همه ی سرزمین هایی که خواندن و نوشتن به تازگی در آن ها فراگیر شده است، وجود دارد و ویژه ایران نیست. نگاهی به کشورهای همسایه ایران، برما آشکار خواهد کرد که گرایش به سخنان منظوم و آهنگین، که ما به خطا آن ها را شعر می نامیم، در همه آن کشورها نیز وجود دارد. از ارجمندی غزل و قصیده در سرزمین های عربی گرفته تا مجالس نقالی و قوالی و غزلخوانی در ترکیه و هند و پاکستان.


هر فرهنگ، مکانیزم خودبانی دارد که کارِ آن برتر نشان دادن آن فرهنگ، از فرهنگ های دیگرِ جهان، در ذهنِ دارندگان و کاربران آن است. این مکانیزم سبب می شود که کاربران ِ هر فرهنگ، افسانه های چندی، درباره ی بهتری و مهتری فرهنگ خود بسازند. این سخن عامیانه نیزکه ایرانیان ذهنیتی شاعرانه دارند، یکی از آن سخنان افسانه ای ست که هنر را نزد ایرانیان می داند و بس.


Post a Comment
Comments: Post a Comment
Free counter and web stats blog counter
seedbox vpn norway