گـُوبـــاره
 

Saturday, February 06, 2021


یـادداشـت های شـــــبانه: (۱۰۲) 


 ایمان هرجا که زمینه پیدا کند، دین ساز می شود و دین - هر دین - همیشه مذهب ساز می شود و مذهب - هر مذهب - ابزاری برای بدست آوردن قدرت است. اهل ایمان مردمانی نرمخو و خوشرفتارند، اما زمانی که دیندار می شوند، خود را مکلّف می پندارند و خیال می کنند که وظیفه ی الهی دارند که دیگران را به راهِ راست، هدایت کنند. پس دلسوزانه به نق زدنِ به آن ها می پردازند و با بکن، نکن های بی پایان نمای خود، آنان را به سوی بهشت راه می نمایند.

البته اگر مومنِ دیندار به قدرت برسد، دست و زبانِ خود را دست و زبانِ خدای خود می کند و با آنها چها که نمی کند، یعنی که می کند. از آن پس، راهنمایی ها و رهنمودهای دلسوزانه و خواهرانه و یا برادرانه ی او جای خود را به خط و نشان های مکتبی و حکم های حکومتی و داغ و درفش می دهد.
هنگامی که مومن دیندار به حکومت می رسد، دیگر نه مومن است و نه دیندار. گفتمانِ "لامصب" را برای این جور کسان ساخته اند، یعنی کسی که دیگر هیچ خدایی را بنده نیست و در منشِ زیستی اش، ارجگذارِ هیچ مذهب و ملت و قانون و قاعده و هنجار و ارزشی نیست. چنان انسانی در خطِ هفتمِ منشِ کرداری اش که آخرین پله از نردبان تکامل دینی اوست، "آتش- به - اختیار" می شود.

نابرده رنج گنج میسّر که می شود
دیگر خدا و مذهب و قران زیاده اند

این سخن خمینی که؛ "اگر برای حفظ حکومت اسلامی لازم باشد، حتی امام زمان هم باید فدا شود."، نمادی از این چگونگی ست. مومنِ دیندار، به حکومت که می رسد، مومنان و دینداران دیگر را، هرکه و هرکجا که باشند،"عمله و اکره"ی خود می خواهد. این که گاه گفته می شود که گناهان اهل شریعت را به حساب اهل طریقت نگذارید، سخنی خام و ناروا و بیهوده است که نه با دستاوردهای انسان شناسی سازگار است و نه با روندهای رفتاری و کرداری آدمیان در گذارِ تاریخ زیسته. هرگاه و هرجا که زمینه برای اهل طریقت آماده باشد، آنان بسیار زود، بساط شریعت خود را – البته به طریقتِ ویژه ی خود – پهن می کنند و دام می گسترند و دمار از روزگارِ مردم برمی آورند. منظومه های خمینی را بخوانید و ببینید که او در دیوان اش، چه عارفِ وارسته و بی نیاز و آسان گذار و نرمخوی و نازکدلی می نماید. دلشده ی شوریده ای که ابوسعید ابوالخیر و ابوالحسن خرقانی در مقایسه با او، به کفارِ حریص و حربی چون ترامپ و پوتین می مانند!



Post a Comment

Tuesday, February 02, 2021


زهـرخندِ تـاریخ 



آمد
از آنســـوی زمـــان
از آنســـوی جـــهان
با نگاهی که گردن می زد
و خطابه ای از افسانه و اسطرلاب
برآتش ریخت
با فوت و فنی عتیق
از ترفند و تباهی و تکرار.

چه تیرها و تبرهایی در نگاهش بود!
چه فرداهایی در صدایش!
وما، چه تکبیرگویان
در ماه نگریستیم و گریستیم!

اکنون
دریاها از دشت ها
و دشت ها از رودها
و رودها از چشمه ها
و چشمه ها از کرشمه ها بریده اند.


و پرندگان
از شاخسارِ رویاها پریده اند
و جای خالی بالهایشان
در آسمانِ آبیِ البرز
حفره های درهمِ زوزه ها ی گرگان گرسنه است.

کودکانِ کالِ زمان
سیلابِ های خیابان های جهان اند
برخیان راه های هماره در راه
راهیان موج های رونده در چاه
و گل های صدپر
زهرخندِ تاریخ بر گورهایشان.

اکنون دیگر هیچ
دیگر هـیــــــچ موجـی، اوجـــی
دلی را هوایی نمی کند.
و هیـچ چیز
به هیـچ چیز نمی ماند!

................
این شعر را آقای فتاح سبحانی همراه با موسیقی دکلمه کرده است. بشنوید؛
https://soundcloud.com/

نوشته های دیگر.



Post a Comment
Free counter and web stats blog counter
seedbox vpn norway